حدود حرم از سمت طائف بر جاده عرفه از راه نَمِرَه
از دیوار باب بنیشیبه تا عَلَمَین که هر دو نشانهای حد حرم از سمت عرفه است، سی و هفت هزار و یکصدوده ذرع و یک هفتم ذرع با مقیاس ذرع دستی است و بر حسب میل، عبارت از ده میل و سه پنجم میل و یک پنجم یک هفتم یک دهم میل به اضافه یک هفتم ذرع ( (110* 17* 15)+ 35+ 10 میل به اضافه 17 ذرع) است و این بنا بر نظری است که میل را سه هزار و پانصد ذرع میگیرد. و این فاصله را باید در مورد حدود حرم، در نظر گرفت؛ زیرا نسبت به آن توافق بیشتری وجود دارد و از شهرت افزونتری هم برخوردار است؛ چرا که اگر میل را دو هزار ذرع بگیریم، فاصله آن حدود یک میل از آنچه فعلًا شهرت دارد، بیشتر میشود. همچنین اگر این نظر را بپذیریم که میل شش هزار ذرع است، این فاصله از آنچه مشهور است، به حدود نصف کاهش مییابد و پذیرش این دو قول جدّاً دشوار است؛ زیرا به افزایش یا کاهش زیاد میانجامد، ولی در نظر گرفتن برابری میل با سه هزار و پانصد ذرع، اگر چه خالی از اشکال نیست. ولی نتیجهای که به دست میآید نزدیک به رقم مشهور است و از آنجا که- بنا بر نقل ابنعبدالبرّ- این برابری درستترین نظرها در اندازه میل است، صحت نظر نیز مورد تأکید قرار میگیرد.
البته نظری را که ما درباره حدود حرم ترجیح دادیم، با کاهش و افزایشی که نسبت به قول مشهور دارد، دچار اختلال نمیشود؛ زیرا این کاهش یا افزایش اندک است و نیز چه بسا برخاسته از نحوه گرفتن میل یا به خاطر پستی و بلندی زمین و یا به دلیل در نظر
ص: 125
گرفتن جای دیگری به عنوان مبدأ ناشی شده باشد؛ مثلًا ما باب بنی شیبه را در نظر گرفتهایم و ازرقی جایی در میان آنجا و معلّاة را برای حد حرم از سمت عرفه، برگزیده است. از پای باب معلّاة تا علمین، که هر دو از حدود حرم در این سمت به شمار میآیند، سی و پنج هزار و سیصد و هشتاد و سه ذرع و سه هفتم ذرع به ذرع دستی است و بنا بر قولی که میل را سه هزار و پانصد ذرع میداند، بالغ بر ده میل و یک هفتم در یک هفتم میل (17* 17) و یک پنجم در یک هفتم در یک دهم میل (110* 17* 15) و یک پنجم در یک پنجم در یک هفتم در یک دهم میل (115* 17* 15* 15) و جمعاً به میزان 11750+ 1350+ 149+ 10 میل است.
ازرقی حد حرم را از این جهت «باب معلّاة» نمیداند، بلکه از باب بنیشیبه حساب کرده است و برایش این توهّم پیش آمده که حد حرم از این جهت، به بیست و پنج زرعیِ قبله مسجد نَمِرَه منتهی میشود؛ زیرا یادآور شده که حد حرم از این جهت برابر با یازده میل است و جای هر کدام از میلها را تا عرفه برشمرده (و مثلًا) درباره جای میل یازدهم میگوید: جای میل یازدهم در حد مکانی است که قبله مسجد عرفه را به قبله مسجد ابراهیم خلیلالرحمن علیه السلام متصل میکند و میان آن تا دیوارهای مسجد، بیست و پنج ذرع فاصله است.
اقتضای این سخن آن است که دو نشان (میل) یاد شده در حدّ (حرم) نباشند. سخن ازرقی این تصوّر را پیش میآورد که حدّ حرم از این جهت ششصد و شصت و یک ذرع پایینتر از دو نشانی منتهی میشود که در واقع نشان حد حرم از این جهت است؛ زیرا میگوید: از حد حرم تا مسجد عرفه هزار هزار (یک میلیون) و ششصد ذرع و یک پنجم ذرع است.
و از آنجا که حد حرم از این جهت به مقداری که یاد کردیم، از پایین دو نشان پیش گفته فاصله دارد؛ زیرا فاصله میان آن دو نشان و دیواری که مسجد عرفه را هزار و هفتصد و سه ذرع آهنی و برابر با هزار و نهصد و چهل و شش ذرع دستی اندازه گرفتهایم، نتیجه این میشود که دو نشان مزبور در غیر از حد قرار داشته باشند و این دو نشان همانهایی
ص: 126
هستند که نسبت به دو نشان نزدیک به عرفه، از مکه نزدیکترند و بنابراین چنانچه دو نشان یاد شده، علامت حدّ حرم از این جهت در نظر گرفته شوند، درستتر از آن به نظر میرسد که حد حرم را پایینتر از آنها یا برابر آنها در جهت عرفه و نزدیک به مسجد منسوب به آنها بدانیم که سخن ازرقی در هر دو جا، چنین القایی در پی دارد؛ زیرا در دو نشان مورد نظر، دو قطعه سنگ وجود دارد که روی هر کدام از آنها مرقوم شده است:
«أللّهمّ أیِّد بالنّصر والظّفر عبدَکَ الشّاکِر لِأنعُمِکَ یُوسف بن عمر، فهو الآمر بتجدید هذا العَلَم الفاصل بَین الحِلِّ وَالحَرَم».
و نیز در آن نوشته شده است: «در سال ششصد و هشتاد و سه بنا شد». یوسفبن عمر همان ملک مظفر والی یمن است و رسم بر آن بوده که چنین بنایی تنها بر اساس اخبار فراوان یا نشانی از قبل، صورت میگرفته و بنای کهنه را بازسازی و نوسازی میکردند. واللَّه اعلم.
گروهی بر آنند که «فاصله حرم از این سمت و جهت به میزان هفت میل است»، اشکالی که بر این گفته میتوان وارد کرد این است که: فاصله حرم، با در نظر گرفتن هر میل برابر با سه هزار و پانصد ذرع- چه از باب بنیشیبه در نظر بگیریم و چه از بابالمعلّاة- بیش از ده میل میشود. این فزونی نیز- همچنان که اندکی پیش گفتیم- از آنجاست که فاصله حرم از این سمت- بنا بر آن که میل را چهار هزار ذرع بدانیم و مسافت را از باب بنی شیبه حساب کنیم- برابر است با نُه میل و یک پنجم میل و یک چهارم یک دهم میل به اضافه دو هفتم ذرع ( (27 ذرع)+ (14+ 15+ 9)) میشود و اگر از بابالمعلّاة منظور کنیم، برابر با هشت میل و سه چهارم میل و یک پنجم و یک دهم میل و هفت هزارم میل به اضافه دو هفتم ذرع خواهد شد و اگر فاصله حرم از این جهت را با احتساب هر میل برابر دو هزار ذرع بگیریم از مبدأ باب بنی شیبه به میزان هجده میل و سه پنجم میل و دو صدم میل به اضافه دو هفتم میل و با احتساب بابالمُعَلّاة به عنوان مبدأ برابر با هفده میل و نیم میل و یک بیست و پنجم میل و شش هفتم خمس یک صدم میل خواهد شد و فاصله
ص: 127
حرم از این سمت با احتساب اینکه یک میل برابر با شش هزار ذرع است، برابر با شش میل و یک پنجم میل و یک ششم یک صدم میل به اضافه دو هفتم ذرع با در نظر گرفتن باب بنی شیبه به عنوان مبدأ؛ و به میزان پنج میل و نیم میل و یک سوم میل و یک سوم یک پنجم میل و دو پنجم یک هفتم یک صدم میل- با در نظر گرفتن بابالمعلّاة به عنوان مبدأ- خواهد شد. حال اگر فاصله حرم در این جهت بنا بر هر یک از چهار اندازه میل چنانکه گفتیم باشد، نادرستی سخن کسی که این فاصله را هفت میل میداند، روشن میشود؛ زیرا با اقتضای این گفتهها، در تناقض قرار میگیرد و در مورد همه اندازههای میل به جز برابری آن با شش هزار ذرع کمتر از آن اندازهها و نسبت به میل شش هزار ذرعی، بیشتر از آن اندازهها در میآید. و این افزایش به میزان تقریباً ده ذرع کمتر از چهار پنجم میل با احتساب باب بنیشیبه (به عنوان مبدأ اندازهگیری) و به میزان یک میل و تقریباً یک ششم میل با در نظر گرفتن بابالمعلّاة به عنوان مبدأ است.
نووی در این مورد دچار اشتباه شده و در مورد حدّ حرم از این جهت سخنی دارد که با گفته وی مبنی بر هفت میل بودن آن تناقض دارد؛ زیرا در «الإیضاح» میگوید: بدان که میان مکه و منا یک فرسخ فاصله است (معنای «فرسخ» را در کتابهای دیگرش آورده است). با بیان فاصله میان مکه و منا و نیز فاصله میان منا و دو نشانی که نشان حدّ حرم از سمت عرفه هستند، تناقض میان این نظر وگفته خودش- که آنرا هفت میل دانسته است- روشن میشود. امّا فاصله میان مکه و منا، سیزده هزار و سیصد و شصت و هشت ذرع از دیوار و باب بنیشیبه تا عقبه است که حدّ بالایی منا پس از جَمره عقبه به شمار میرود و فاصله میان منا تا عَلَمَین یاد شده، بیست و سه هزار و هشتصد و چهل و دو ذرع و یک هفتم ذرع از حدّ عقبه یاد شده تا علمین پیش گفته است و اگر چنین باشد، مسافت عقبه منا تا عَلَمین مزبور، در صورتی که از باب بنی شیبه محاسبه گردد، دوبار دو هزار و هشتصد و نود و سه ذرع کسر شود، همان فاصله میان مکه تا منا است.
از این گفته نووی که فاصله مکه و منا را یک فرسخ میداند، لازم میآید که میان عقبه یاد شده و علمین مورد نظر، پنج میل و یک سوم میل و هفتاد و هفت ذرعِ دستی
ص: 128
باشد و فاصله عقبه منا تا علمین به فاصله مکه تا عقبه منا، افزوده گردد و رویهمرفته بالغ بر هشت میل و یک سوم میل و هفتاد و هفت ذرع گردد و این رقم به مثابه فاصله حرم از این جهت- با در نظر گرفتن گفته نووی مبنی بر فاصله یک فرسخی میان مکه و منا- میگردد و در عین حال با این سخن نووی که میگوید حدّ حرم از سمت عرفه هفت میل است، متناقض میشود و در نتیجه آنچه در مورد حد حرم از سمت عرفه گفته است، مورد تأکید قرار میگیرد.
چه بسا برداشت از سخن نووی این باشد که فاصله حدّ حرم از این جهت به میزان یک فرسخ بیشتر از آن مقدار است- به اعتبار این که فاصله مکه و منا از بابالمعلّاة در نظر گرفته شود- زیرا از عقبه بابالمُعلّاة تا انتهای عقبه یاد شده، یازده هزار و دویست و چهل و یک ذرع و یک هفتم ذرع و فاصله میان منا و علمین به اندازه دو برابر فاصله مکه تا منا به اضافه هزار و سیصد و شصت ذرع است و بدین ترتیب فاصله میان منا و علمین یاد شده، شش میل و یک سوم میل به اضافه یکصد و چهارده ذرع میشود. و اگر فاصله مکه تا منا یک فرسخ باشد و از بابالمعلاة حساب کرده باشند و فاصله منا و علمین را هم به فاصله مکه و منا بیفزایند، رویهمرفته 9 میل و یک سوم میل و یکصد و چهارده ذرع میشود که فاصله حرم از این سمت بنا بر قول نووی است که میان مکه و منا را یک فرسخ میداند.
باید دانست که گفته نووی مبنی بر فاصله یک فرسخی میان مکه و منا متضمن اشارهای است که نشان میدهد او شش هزار ذرع بودن میل را نپذیرفته است؛ زیرا اگر پذیرفته بود لازم میآمد که مسافت بیان شده مکه تا منا، به طور غیر مستقیم بوده باشد، زیرا این فاصله از سه میل که مقدار فرسخ باشد، به میزان یک میل و یک هشتم میل و هشت ذرع و شش هفتم ذرع با در نظر گرفتن مسافت از بابالمعلّاة، کمبود دارد و اگر از باب بنی شیبه در نظر بگیریم، سه چهارم میل و یک ششم میل وشش ذرع و چهار هفتم ذرع، کم میآورد و در صورتی که سخن نووی را هم بر راه راست و هم بر راه غیر مستقیم بتوان حمل کرد، حمل آن بر راه راست و مستقیم، اولی است. واللَّه اعلم.
ص: 129
حد حرم از سمت عراق
از دیواره باب بنیشیبه تا عَلَمَین، که دو نشان حدّ حرم در راه عراق هستند و در جاده وادی نخله قرار دارند، مقدار بیست و هفت هزار و یکصد و پنجاه و دو ذرع دستی است. و اگر میل را سه هزار و پانصد ذرع بگیریم، هفت میل و پنج هفتم میل و سه هفتم یک دهم میل بهاضافه دو ذرع میشود. و از پای بابالمعلّاة تا عَلَمَین یاد شده، بیست و پنج هزار و بیست و پنج ذرع دستی است که با در نظر گرفتن سه هزار و پانصد ذرع برای هر میل، هفت میل و یک هفتم میل و نصف یک هفتم یک دهم میل میشود. آنچه ازرقی در فاصله حرم از این جهت ذکر میکند، با در نظر گرفتن مبدأ بابالمعلّاة و از اینرو که اندکی از هفت میل بیشتر است، قابل قبول است و آنچه ابن ابیزید گفته و فاصله حرم از این سمت را هشت میل دانسته است، میتواند چنین توجیهی داشته باشد که مسافت را از باب بنی شیبه در نظر گرفته، چون در این صورت اندکی از هشت میل بیشتر میشود، ولی نتیجهگیری ابنخرداذبه در این که «فاصله حرم از این جهت شش میل است»، بعید به نظر میرسد و آنچه سلیمان بن خلیل گفته و این فاصله را ده میل دانسته، بعیدتر است.
حد حرم از سمت تنعیم
این سمت شامل جاده مدینه و آن سویی است که از دیوار باب مسجدالحرام معروف به باب عمره تا نشانهای حرم در این جهت، که نه در کوه بلکه روی زمین هموار قرار دارند، به مقدار دوازده هزار و چهارصد و بیست ذرع دستی است که با احتساب هر میل برابر با سه هزار و پانصد ذرع، سه میل و دو پنجم و یک هفتم میل و یک پنجم یک پنجم یک هفتم میل و از پایین باب شبیکه تا نشانهای مزبور، به میزان ده هزار و هشتصد و دوازده ذرع و با میل سه هزار و پانصد ذرعی برابر سه میل و سه پنجم یک هفتم میل و یک پنجم یک دهم یک دهم میل و یک هفتم یک دهم یک دهم میل (110* 110* 17 و 110* 110* 15+ 17* 35+ 3) است و آنچه ازرقی در میزان حدّ حرم از سمت تنعیم ذکر کرده،
ص: 130
ممکن است از محل باب شبیکه یا نزدیکهای آن منظور شده باشد؛ چه در این صورت، کمی بیشتر از رقم یاد شده است و امّا در این که میزان حرم از این سمت چهار میل دانسته شده، مشکل بتوان میل را برابر سه هزار و پانصد ذرع در نظر گرفت؛ زیرا اگر مسافت را از باب شبیکه بدانیم چهار پنجم میل و یک دهم میل و سه ذرع کمتر است و اگر آن را از باب عمره بدانیم این مسافت، به میزان نصف میل منهای یکصد و هفتاد ذرع، کمتر خواهد بود. برابر گرفتن میل با چهار هزار ذرع نیز بعید به نظر میرسد؛ زیرا در این صورت- و با احتساب مبدأ از باب عمره- مسافت به میزان یک میل منهای یک دهم میل و نیم صدم میل؛ و با در نظر گرفتن مبدأ از باب شبیکه، یک میل و ربع کمتر خواهد بود.
همچنین پذیرفتن این که فاصله حد حرم در این سمت، حدود چهار میل است نیز دشوار به نظر میرسد؛ زیرا به معنای همان چهار میل تلقی میشود. از همه بعیدتر و ناپذیرفتنیتر چیزی است که باجی ذکر کرده و مقدار حرم در این سمت را، پنج میل دانسته است؛ زیرا تنها در صورتی که میل را دو هزار ذرع بگیریم درست در میآید که البته در این برابری، جای تأمل وجود دارد و با در نظر گرفتن این فاصله از باب شبیکه، این مسافت به میزان دو پنجم میل از پنج میل بیشتر میشود و با در نظر گرفتن باب عمره، این افزایش به میزان یک میل و حدود یک چهارم میل میگردد. این بود نظری که درباره این گفتهها داشتیم.
حدّ حرم از سمت یمن
از دیواره باب مسجدالحرام معروف به باب ابراهیم تا نشان حد حرم در این سمت، بیست و چهار هزار و پانصد و نه ذرع و هفت هشتم ذرع فاصله است که بر حسب میل و با در نظر گرفتن برابری میل با سه هزار و پانصد ذرع، هفت میل و هفت ذرع و چهار هفتم ذرع میشود. و از پای باب مکه معروف به «باب ماجن» تا حدّ حرم در این سمت، بیست و دو هزار و هشتصد و هفتاد و شش ذرع و چهار هفتم ذرع و بر حسب میل سه هزار و پانصد ذرعی، شش و نیم میل و یک چهارم یک هفتم میل به اضافه یک ذرع و چهار
ص: 131
هفتم ذرع میشود. بدین ترتیب اندازه حریم حرم را از همه طرفهای معروف، بر حسب اندازههای متفاوت و چهارگانه میل در اصل این کتاب به رشته تحریر در آوردیم و در این کتاب تنها به ذکر اندازههای یاد شده بر حسب میل سه هزار و پانصد ذرعی، بسنده کردیم؛ زیرا این مقیاس، هم برتری دارد و هم این که رعایتِ اختصار شده است.
حدود حرم را در این ابیات نیز به نظم در آوردهاند:
وللحرم التحدید من أرض طیبة ثلاثة أمیال إذا رُمْتَ إتقانه
وسبعة أمیال عِراق و طائف و جُدّة عَشْر ثمّ تسعٌ جِعرانه
ومن یَمَنٍ سبعٌ بتقدیم سینها فَسَلْ ربَّک الوهّاب یرزقک غفرانه
وقد زید فی حدّ لطائف أربعٌ ولم یرض جمهور لذا القول رجحانه
سراینده دو بیت نخست را نمیشناسم و دو بیت آخر نیز متعلق به جدّ پدری من قاضیالقضات کمالالدین ابیالفضل محمدبن احمد نویریِ شافعی، قاضی و خطیب مکّه و عالم حجاز در عصر خویش است که خدایش بیامرزاد! من این شعر را در کتاب وی به نام «المسلم بدیة الحرّ المسلم» به خط یکی از بزرگان یافتم. برخی از مردم اوّلین بیت سروده جدّم را به گونه دیگری میخوانند:
و مِن یَمَنٍ سبعٌ بتقدیم سینها وقد کملت فاشکر لربّک إحسانه
و همین نیز نزد مردم مشهور است و توجیه این اختلاف هم میتواند از این قرار باشد که جدّ من، شعر را به هر دو صورت سروده است. جدّم در بیت اوّل، بر آن بود که حدّ حرم، از سمت یمن را به روایت ماوردی در «احکام السلطانیه» (1) و به روایت ابیاسحاق شیرازی در «المهذّب» بیان کند؛ زیرا سراینده دو بیت نخست به این قسمت، نپرداخته بود.
منظور جدّم از سرودن بیتِ دوم این بود که در مورد حدّ حرم از سمت طائف و از
1- نگاه کنید به فصل مربوط به حدود حرم، از کتاب «الأحکام السلطانیه»، ص 173
ص: 132
راه عرفه، این نظر را که یازده میل هم گفته شده و ازرقی (1) در تاریخ خود بیان کرده است، وارد کند و در عین حال خاطر نشان سازد که در این باره، قول کسیکه معقتد به هفت میل است، اولویّت دارد. همچنان که ماوردی (2) و شیخ ابواسحاق شیرازی و نووی (3) نیز چنین اعتقادی دارند و جدّم، ترجیح ایشان را پذیرفته است. البته در اینکه این نظر برتر است، جای تأمّل است.
در ناپذیرفتنی بودن، آن بهویژه سخن نووی که در این باره دچار آشفتگیهای کلامی هم شده است، پیش از این سخن گفتیم. علّت این امر نیز تقلید ایشان و دور بودن آنها از مکان و بیتوجّهی به واقعیت امر است و اگر هر یک از این بزرگان، به این نکته توجه میکردند، درستی آنچه گفتیم برای آنها روشن میگشت، ولی آنها تقلید کردند و سخنشان درست نمیآید. سخن در این باره به درازا کشید، ولی موجباتی برای این تفصیل وجود داشت.
استاد ما نویسنده و مفتی علّامه کمالالدین محمدبن موسیبن عیسای دمیریِ مصریِ مکّیِ شافعی، از قول جدم این شعر را باز میگفت و میخواند و معتقد بود که بهتر آن است که گفته شود:
و مِن یَمَن سَبعٌ بتقدیم سینها لذلک سَیل الحَرم لم یعد بنیانه
این مصرع از بیت، بنا به گفته امام صلاحالدین خلیلبن محمد أقفهسی (4) از آنِ اوست و استاد ما کمالالدین هم علت این تغییر در مصرع را آن میدانست که سیل غیر حرم، وارد حرم نمیشود، ولی در مصرع جدّم، مطلبی جز دعا وجود ندارد؛ این مطلب را چندین نفر از علما ذکر کردهاند، هر چند با آنچه ازرقی میگوید و معتقد است که سیل
1- اخبار مکه، ج 2، ص 131
2- «الأحکام السلطانیه» 165
3- تهذیب الأسماء، ج 1، ق 2، ص 82
4- برای شرح حال او، نک: «الضوء اللامع»، ج 3، ص 204- 202، شماره 765
ص: 133
غیر حرم تنها از سمت تنعیم وارد حرم میشود، منافات دارد. پیش از این سخن ازرقی را در این باره آوردیم. گفته فاکهی که از آن یاد کردیم نیز با آن تضاد دارد.
از دوستی شنیدم که بیت شعر کمالالدین را با نقل آن از استادمان «دُمیری» چنین میخواند:
وَمِن یَمَنٍ سَبعٌ و کرز لها اهتدی لذلک سیل الحرم لم یعد بنیانه
و کرز که در این شعر بدان اشاره شده، همان کرز بن علقمه خزاعی (1) است و اولین کسی هم نیست که در اسلام این نشان را نصب کرده است؛ زیرا گروهی از صحابه، پیش از وی این کار را کرده بودند؛ از جمله و بنا بر آنچه ازرقی (2) و فاکهی گفتهاند، تمیمبن اسد در سال فتح مکه به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله این کار را کرده بود و نیز در زمان خلیفه عمر، حُوَیْطِب بن عبدالعُزّی و سعیدبن یربوع و مخرمة بن نوفل و ازهربن عوف زُهْرِیان هستند و در «اخبار مکه» فاکهی از زبیر بن بکار نقل شده که صبیحة بن حارث بن جبلةبن عامربن کعببن سعیدبن تیم از قریشیهایی که عمربن خطاب برای بازسازی نشانهای حرم فرستاد و نیز در زمان عثمان، حویطب بن عبد العزّی و سعیدبن یربوع و عبدالرحمان بن هرمز و گروهی از قریش، به این کار دست میزدند. اینان بنا به نقل ازرقی و فاکهی، هر ساله نشانها (انصاب) را بازسازی و مرمّت میکردند. در کتاب ازرقی و فاکهی، نامی از کرز به عنوان نصب کننده این نشان وجود ندارد و این مطلب را تنها ابن عبدالبرّ (3) یاد کرده و گفته است که این موضوع در زمان معاویه و در دوره ولایت مروان بر مکه، صورت گرفته است و من ندانستم که استاد ما دُمیری چرا به کار نصب کرز اشاره کرده و از دیگران که از وی مشهورتر بودهاند، یاد نکرده است و بهتر آن بود که میگفت:
وَ مِن یَمَنٍ سَبعٌ تمیم لها اهتدی لذلک سیل الحرم لم یعد بنیانه
1- درباره وی، نک: «الجرح و التعدیل»، ج 7، ص 170.
2- اخبار مکه، ج 2، ص 129.
3- الاستیعاب، ج 3، ص 311 در حاشیه الاصابه.
ص: 134
چرا که این کار، به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله صورت گرفته بود و مشخّص کردن ابعاد حرم در آن زمان، تأثیر بسزایی داشته است.
من هیچ کس را جز ابوالقاسمبن خرداذبه خراسانی در کتاب «المسالک والممالک» (1) ندیدم که به مسافت و میزان حریم حرم، اشاره کرده باشد؛ وی طول حرم پیرامون مکه را سی و هفت میل ذکر کرده است که همه نشانهای نصب شده را شامل میگردد. این هم در صورت درستی، آگاهی مفیدی است و خداوند به حقیقت آن، داناتر است.
1- الاستیعاب، ج 3، ص 132
ص: 135
باب چهارم: احادیث، آثار و احکام مربوط به حرمت مکه و حرم
احکام و ویژگیهای حرم
در تاریخ ازرقی به نقل از مجاهد روایت شده است که گفت: این حرم، تا به آسمانهای هفتگانه و زمینهای هفتگانه، حرم است (حرمت دارد) و همانجا از قتاده روایت شده که میگوید: به ما گفته شده که حرم تا به عرش، حرم است (1)(و حرمت دارد).
در مسند شافعی، به نقل از ابنشریح کعبی روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
خداوند سبحان مکه را حرم قرار داد و مردم حرمتش نبخشیدند و برای کسی که به خدا و روز جزا ایمان دارد، روا نیست که در آن خونی بریزد و درختی را قطع کند و اگر کسی حرمت آنرا سبک شمارد ومدعی شود که برای رسول خدا صلی الله علیه و آله حلال گردیدهاست (وبنابراین برای ما هم حلال است) حضرت فرمود: خداوند متعال آن را برای من حلال گردانید، ولی برای مردم چنین نکرد. برای من نیز تنها در ساعتی از روز حلال شده و حرمت آن همچون گذشته، برقرار است.
بخاری و مسلم (2) نیز این روایت را به معنا آوردهاند.
1- اخبار مکه، ج 2، ص 5- 124
2- صحیح بخاری، ج 6، ص 177 در العلم باب «لیبلغ الشاهد الغائب» و در الحج باب «لا یعضد شجر الحرم» و در مغازی باب منزل النبی صلی الله علیه و آله یوم الفتح و «مسلم» شماره «1354 در الحج باب تحریم مکة و صیدها و خلافها و شجرها.
ص: 136
در مسند احمدبن حنبل (1) بهنقل از ابنعباس روایتشده که میگوید: رسولخدا صلی الله علیه و آله در روز فتح مکه فرمود: این سرزمین، حرام است؛ خداوند در روزی که آسمانها و زمین را آفرید، آن را حرمت بخشید و حرمت الهی آن تا روز قیامت، پاینده خواهد بود. قتل در این مکان برای هیچ کس جز من، حلال نیست. پس از من نیز تا روز قیامت، قتل در آن روا نیست؛ برای من نیز تنها ساعتی از روز، (قتل) حلال شده است. این حرمت خداوندی است و تا روز قیامت ادامه دارد. شاخههایش نباید بریده شوند. گیاهانش نباید ریشه کن گردند و شکارهایش نباید به چنگال افتند؛ آنچه پیدا شود، نباید برداشته شود، مگر برای شناسایی صاحب آن.
راوی میگوید: عباس که خود از مردم این شهر بود، عرض کرد: به جز علف مکه که در ساختن خانهها و قبرها، به کار میرود؟ حضرت صلی الله علیه و آله فرمود: جز علف.
بخاری و مسلم نیز آن را به همین مضمون روایت کردهاند.
در مسند احمد بن حنبل (2) نیز به نقل از ابوهریره روایت شده که وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله مکه را فتح کرد، فرمود: شکار آن به چنگ نیفتد و شاخههایش بریده نشود و یافتههایش جز برای کسی که چیزی گم کرده است، حلال نگردد. عباس گفت: مگر علف که آن را برای قبرها و خانههای خود نیاز داریم؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: مگر علف. هر دو آن را نقل کردند. در همین روایت به لفظ آنها و «احمد» به جای «و شاخههایش بریده نشود» آمده است، «درختانش ریشه کن نشوند». البته در الفاظ وارد شده و این معنا، اختلافهایی وجود دارد، ولی به هر حال مجموعه این روایات، حکایت از آن دارند که نباید گیاهان مکه ریشه کن شوند، مگر علف که به دلیل کار برد در سقف خانهها، قبرها و رنگسازی و ... از این حرمت استثنا شده است. این گیاه بوی خوشی دارد و در درمان نیز به کار میرود؛ همچنان که «المدوّنه» و دیگر کتب دوستان مالکیها و نیز در روایات صحیح مذهب شافعی آمده، استفاده از گیاهان و علفهای حرم مکه برای خوراک چهار پایان و
1- مسند احمد، ج 1، ص 259
2- همان، ص 259 و 316 و 318
ص: 137
نیز مصارف دارویی، حلال دانسته شده است. نیز از جمله حرمتها، کندن درختان مکه است؛ مالک بریدن شاخه از درختان مکه را برای عصا مجاز شمرده است.
از دیگر حرمتهای مکه، راندن شکار در آن؛ یعنی انجام کاری است که باعث فرار شکار گردد. محبّ طبری بر آن است و عکرمه از وی نقل کرده که به مردی گفت: آیا میدانی که رماندن شکار مکّه یعنی چه؟ آن است که آن را از سایه فراری دهی و جای آن قرار گیری.
در همین معنا از سفیان بن عُیَینه نقل شده که گفت: در این اختلافی نیست که اگر (شکار را) فراری داد و شکار سالم ماند، گناه و عقابی بر او نیست، ولی با ارتکاب آنچه نهی شده، گناه کرده است. از دیگر محرمات، شکار در مکه است و نیز بنا به روایت صحیحتر در مذهب شافعی، آنچه در آن پیدا شود نباید به ملک کسی درآید. برخی از مالکیها نیز بر این نظر هستند و از نظر مذاهب دیگر چنین حکمی فهمیده شده که مکه، مانند سایر جاهاست. احادیثی نیز آمده استکه حاکی از منع این امور در مدینه منوّره هم هست، ولی مکه در این مورد از سه نظر دارای مزّیت و برتری است؛ نخست: در مورد وجوب عقاب و مجازات ارتکاب عمل شکار در مکه اجماع وجود دارد، حال آنکه در مورد شکار مدینه اختلاف نظر هست. دوّم: وجوب عقاب و مجازات (قطع) درختان از نظر شافعی وحنبلی، و سوّم: این که تا آنجا که میدانم هیچ یک از علمای امت قائل به عدم تملک پیدا شدههای مدینه نیست (ولی در مورد مکه هست).
مکه احکام ویژهای دارد که در برخی از آنها با مدینه مشترک است:
* ثواب نماز در آن، نسبت به جاهای دیگر، مضاعف میشود و در این باره احادیث صحیحی وارد شده که بدان خواهیم پرداخت.
* مضاعف شدن ثواب قربانی در آن، به استناد حدیثی از ابنعباس است که خواهیم آورد.
* مضاعف شدن گناهان در آن، به گفته مجاهد و احمدبن حنبل که محبّ طبری در
ص: 138
«القری» از ایشان و از دیگران هم نقل کرده است. هر چند در روایات صحیح از نظر علما، گناه در مکه را همچون دیگر جاها، شمردهاند.
* انسان به صِرف اندیشیدن به گناه در مکه- گر چه توبه هم کرده باشد- مورد مؤاخذه قرار میگیرد و این مقتضای حدیثی است که در مسند امام احمد بن حنبل (1) از عبداللَّه بن مسعود روایت شده و در مسند این گونه آمده است: یزید بن هارون گوید:
شعبه به نقل از سُدّی به ما خبر داده که او یک بار از عبداللَّه شنیده که میگفت: شعبه گفته است که سدّی اسنادش را برایم نقل نکرده ولی من نقل میکنم، از آنجا که در قرآن آمده است وَمَنْ یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ ...، (2)
اگر کسی قصد کجروی و حرمتشکنی در حرم کند و در «عدن أبین» (3) هم باشد، خداوند مطمئناً عذاب دردناکی نصیبش میسازد.
وجه اختصاص مکه از نظر این حکم در آن است که اگر در جاهای دیگر انسان قصد گناه کند، تنها در صورتی که آن گناه را مرتکب شود، مورد مؤاخذه قرار میگیرد.
مقتضای حدیث ابنعباس که از پیامبر صلی الله علیه و آله و او از خداوند- عزّوجلّ- درباره نوشتن خوبیها و بدیهای آدمی نقل کرده، حاکی از آن است که اگرکسی قصد کار بدی کرد، ولی آن را انجام نداد خداوند آن را یک حسنه مرقوم میکند و اگر آن را انجام داد، خداوند یک گناه منظور میکند، همین است. این حدیث در صحیحین آمده و به ظاهر، در همه جا؛ از جمله مکه صدق میکند، ولی حدیث ابنمسعود که بدان اشاره گردید، تنها ویژه مکّه است.
من از این ویژگی مکه غفلت کرده بودم، ولی یکی از علمای معاصر که از وجود این کتاب آگاهی یافته و آن را مشاهده کرده بود، برایم مطلبی نوشت که متن آن از این قرار است:
«کتاب مختصر «اخبار مکه» نوشته آن گرامی را دیدم. شما مواردی از
1- مسند احمد، ج 1، ص 428
2- حج: 25
3- «عدن أبین» جزیرهای است در یمن که «أبین» یکی از مردان حمیر در آن اقامت گزید تاج العروس.
ص: 139
ویژگیهای حرم (مکه) را مرقوم فرمودهاید، ولی به مواردی که کسی قصد گناه در آن داشته باشد، نپرداختهاید. حال آن که در ویژگیهای مکه به این هم اشاره شده که برای کسانی که قصد گناه داشته باشند و در صدد گناه برآیند، عقاب در نظر گرفته شده است، و در این زمینه حدیث با سلسله سند به دستمان رسیده که از ابنمسعود در مسند احمد (1) و جاهای دیگر آمده است و از سند صحیحی برخوردار است.»
آنگاه میگوید:
«ابن ابیحاتم در تفسیر خود به طور مفصّل بدین مسأله پرداخته است.»
«ابویُمنبن عساکر» نیز به هنگام سخن از احکام ویژه مکه، در فضل منا، مطلبی دارد که متن آن چنین است: هرکس در مکّه، درصدد الحاد برآید، ولی چنین عملی نکند، خداوند او را عذاب دردناکی خواهد چشاند. همچنین از ویژگیهای آن، ناروایی غنیمتهای آن است و این که نماز نافله بیسبب در هنگام کراهت، در مکه مکروه نیست. و این بنا بر حدیثی است که در این مورد از سوی جُبیربن مُطْعم از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده است و مذهب شافعی بر آن است. لفظ حدیث یاد شده را دار قطنی چنین آورده است: «ای خاندان عبدمناف، کسی را که درصدد نماز در این خانه برآید، در هر وقتی از شب یا روز که باشد، منع نکنید.» ابنحبّان نیز به همین معنا، حدیثی را روایت کرده و در سنن اربعه و نیز در (مسند) ابنحنبل و نزد ابنحبّان، لفظ حدیث از این قرار است:
ای بنیعبدمناف! اگر عهدهدار این امر شدید از طواف و نماز هیچ کس در این حرم در هر زمان و هر ساعت از شب و روز که بخواهد مانع نشوید.
بیهقی، مراد از نماز را دو احتمال دانسته؛ یکی آن که ممکن است منظور، نماز ویژه طواف باشد و میگوید: این بیشتر به سنت شبیه است. و احتمال دیگر این که منظور، همه
1- مسند احمد، ج 1، ص 227، 310، 361 و ج 2، ص 234، 242، 315، 317، 411، 498، 3/ 149
ص: 140
نمازها باشد. لفظ دار قطنی از این حدیث، احتمال نخستین را که بیهقی بیان کرده و به سنت بیشتر شبیه دانسته است، رد میکند. این را قاضی عزّالدینبن جماعه گفته است و برخی نیز نماز را به دعا تأویل کردهاند که بعید به نظر میرسد و برخی نیز همچون مالکیها و حنفیها به دلیل عمومیت در سنن نهی در این حدیث، استدلال بدان را منع کردهاند.
* نماز عید در مکه را، نه همچون دیگر شهرها در صحرا و بیابان، بلکه در مسجدالحرام باید اقامه کرد. و دیگر وجوب روی آوردن سالانه به آن از سوی گروهی از مردم برای اقامه شعائر حج است.
* جز به احرام- که جزئیات آن در کتب فقهی به تفصیل بیان شده است- نباید وارد مکه شد و دیگر این که مُحرم شدن مقیم در حرم برای حج از خارج از آن، بنا به مذهب شافعی و طبق آنچه نووی در «الإیضاح» آورده، جایز نیست.
* سر بریدن قربانیهای حج در این شهر و نیز لزوم سر بریدن در مکه به دلیل وجود تنگدستان در آن است.
* برابری کبوتر مکه با یک گوسفند در صورتی است که در حرم و بدون حکم (حاکم شرع) مورد اصابت قرار گیرد که در مذهب مالکی و شافعی چنین است.
* هر گاه کسی خارج از حرم، شکاری را دنبال کرد، اگر شکار وارد حرم شود، باید آن را رها کند. این نکته را ابنالحاج به نقل از برخی مفسّرین نقل کرده است.
* همنشینی و همزیستی آهوان و درندگان در مکه، که محبّ طبری آن را ذکر کرده است.
* امنیّت آهوان و درندگان در این شهر. حتّی وقتی که پرندگان از حدّ خود فراتر میروند، به رغم خروج از حرم، امنیت دارند.
* حافظ میگوید: گفتهاند از دیگر ویژگیهای مکه آن است که بر مردم مکه در حج تمتّع و حج قِران در نظر مالک و شافعی و بیشتر علما، ریختن خون قربانی روا نیست؛ چرا که در شمار ساکنین و اهل مسجدالحرام به شمار میروند، البته ابوحنیفه نظر
ص: 141
مخالفی دارد.
* به نظر برخی علما نباید با مردمان، در صورت جفاکاری و ستمگری، جنگ کرد ولی باید بر آنان سخت گرفت تا دست از ستم بردارند. قفّال مَرْوَزی، از بزرگان شافعی بر آن است که جنگ با کفار نیز در صورتی که به مکه پناه آورند، نارواست. در مذهب مالک نیز بنا به روایت ابنشاش و ابنحاجب همین نظر حاکم است؛ در «جواهر» تصنیف ابنشاش آمده است: جنگ با ساکن مکه؛ اعم از اینکه مسلمان یا کافر باشد، جایز نیست.
در مختصر ابنحاجب هم چنین آمده است. اکثر علما قائل به جواز مبارزه و جنگ با کفار و ستمگرانند؛ زیرا حق خدای را مقدم میدانند، چون جنگ با کفار از جمله حقوقی است که پایمال کردن آن جایز نیست. نووی نیز این روایت و نظر را صحیح میداند و در پاسخ به احادیث صحیحی که در حرمت جنگ با کفار در مکه وارد شده، پاسخ میدهد که معنای آن احادیث، تحریم اظهار جنگ با آنها و استفاده از ابزارهای عمومی جنگ؛ مانند منجنیق و نیز سعی در اصلاح اوضاع بدون این ابزارهاست و این برخلاف حالتی است که کفار در جای دیگری (جز مکه) پناه آورند که در آن صورت جنگ با آنها به هر شکل و با هر ابزاری، جایز است. او میگوید: شافعی نیز همین تفسیر را میپذیرد.
* از ویژگیهای مکه به نظر ابوحنیفه، آن است که اگر قاتلِ عمد، به حرم پناه آورد، تا هنگامیکه در حرماست، کشته نمیشود، ولی آن قدر بر او تنگ گرفته میشود تا از حرم بیرون آید و آنگاه به قتل رسد.
* اگر زناکار محصنه به حرم پناه آورد، تا وقتی در حرم است حدّ بر او اقامه نمیشود، بلکه آن قدر بر او تنگ گرفته میشود که ناگزیر به خروج از حرم شود که در آن صورت حد بر وی جاری میگردد.
* اگر فرد محارب بدون امان داشتن، وارد حرم شود نباید کشته شود، بلکه آنقدر بر وی تنگ گرفته میشود که از آن بیرون آید. آیین ابوحنیفه در این سه مسأله، یکی از دو روایتی است که از احمدبن حنبل نقل شده و نظر مالک و شافعی آن است که حرم (مکه) مانع از اجرای حدود و قصاص نمیگردد.
ص: 142
* دیه قتل در حرم برای قاتل از نظر شافعیها و حنبلیها بنا بر آنچه ابنجماعه در منسک خود از ایشان نقل کرده است، به اندازه یک سوم بیشتر است. البته در نقلی که (ابنجماعه) از شافعیها کرده، جای تأمّل است؛ زیرا به نظر آنها دیه قاتل افزایش مییابد؛ بدین معنا که به سی نفر شتر سه ساله و سی نفر شتر چهار ساله و چهل نفر شتر حامله میرسد که نقل ابنجماعه از ایشان، متضمن این مطلب نیست.
* مخالفان دین اسلام- بنا به مذهب شافعی و بیشتر فقها به نقل از ماوردی (1) و از نظر حنفیها- چنانچه ساکن نباشند، حق ورود به حرم را ندارند. از نظر مالکیها، ورود کافر به حرم برای تجارت و مانند آن- برای عبور نه اقامت- اشکال ندارد. اصل مطلب، روایتی است که از ابنداود از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: «مشرکان را از جزیرةالعرب بیرون کنید» وجه استدلال هم آن است که حجاز به عقیده گروهی از علما خود جزیرةالعرب است و گروهی دیگر بر آنند که حجاز بخشی از جزیره است و میگویند: مراد از جزیره در عبارت حضرت صلی الله علیه و آله، حجاز است؛ زیرا (در جای دیگر) فرموده است: «مشرکان و یهودیان را از حجاز و اهل نجران را از جزیرةالعرب بیرون کنید».
* بنا به گفته ابنصلاح شافعی، جایز نیست از چوب سواک (مسواک) حرم، چیزی برداشت، ولی ابنالحاج از دوستان ما، یادآور شده که گرفتن مسواک از درختان حرم، اشکالی ندارد.
* کسی که از سنگ حرم برای دفاع از خود استفاده کند، گناهکار است و کیفر میبیند.
* جز برای ضرورت، حمل سلاح در مکه جایز نیست که مالکیها و شافعیها در این مورد به حدیث جابر استناد میکنند که میگوید: هیچ کس حق ندارد در مکه سلاح حمل کند. این حدیث در صحیحین آمده است.
1- «الأحکام السلطانیه»، ص 167
ص: 143
* به هنگام قضای حاجت در صحرا و در صورت نبود حایل، رو به کعبه یا پشت به کعبه ایستادن جایز نیست؛ زیرا پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله در روایت ابوایّوب انصاری در صحیحین و نیز در روایت ابوهریره در صحیح مسلم و غیره، از این کار نهی کرده است.
* خداوند بر مردمان مکّه واجب گردانید بر حجّاجی که وارد مکه میشوند، آسان گیرند و برای سکونت ایشان طلب اجازه نکنند؛ این ویژگی از سخن ابویُمن بن عساکر در فضل و برتری منا نتیجهگیری شده که از سخنان سهیلی در باب اول نیز مطلبی در تأیید آن میتوان یافت.
* کسی که از مکه مهاجرت میکند، حق اقامت در آن را ندارد مگر آنکه سه روز از مهاجرتش گذشته باشد. العلاء بن حضرمی به نقل از پیامبر صلی الله علیه و آله در همین معنا، حدیثی روایت کرده است.
احکامی که مکه و مدینه در آنها با هم مشترکند:
* تحریمِ قطع شاخههای تازه درختان و علفها وفراری دادن شکار و صید آنهاست؛ هر چند در مورد مدینه، شکار کردن حیوانات، بنا به روایات صحیح در این مورد، مستلزم عقوبت نیست.
* دفنِ مشرک در مکه و مدینه حرام است و اگر دفن شود باید تا پیش از گسسته شدن جسد، نبش قبر گردد و بیرون آورده شود. شیخ خلیل جندی مالکی در منسک خود از نووی این ویژگی را نقل کرده است.
* حرمت اخراج و بیرون بردن خاک و سنگ مکه و مدینه، بنا به نقل شیخ خلیل جندی از ابنصلاح. متن سخن وی در بیان ویژگیهای حرمین (مکه و مدینه) چنین است: «مکه ومدینه درحرمت استخراج سنگ وخاک مشترکند. واردکردن سنگ وخاک از غیر حرم و در آمیختن آنها نیز کراهت دارد ومسواک گرفتن از درختان (اراک/ درخت مسواک) حرم، جایز نیست.»
نووی نیز در این باره چنین افزوده است: «مکه و مدینه در حرمت دفن مشرک هم مشترکند؛ اگر دفن شد، باید پیش از گسسته شدن جسد نبش شود.» آنچه ابنصلاح در
ص: 144
مورد تحریم استخراج خاک و سنگ حرم گفته، شافعی نیز در «الجامع الکبیر» و «الأم» آورده و نووی در «الروضه» آن را تأیید کرده است؛ هر چند در «شرح المهذّب» به نقل از اکثریت شافعیها یادآور شده که این کار مکروه (و نه حرام) است.
محبّ طبری میگوید: کراهت استخراج خاک حرم به خارج از حرم، از نظر ما، کراهت تحریمی است. بر کسیکه خاک حرم را بیرون ببرد، واجب است که آن را باز گرداند و در ردّ نکردن، ضمانی بر وی نیست. و اما کراهت وارد کردن خاک و سنگ غیر حرم به حرم را نووی در «الروضه» و «مناسک» خود تصریح دارد و در «المجموع» یادآور شده که اصحاب بر این اتفاق دارند که این کراهت از باب اولویت است و البته جای تأمل دارد؛ زیرا صاحب «البیان» از شیخ ابوحامد نقل کرده که گفته است: داخل کردن چیزی از خاک و سنگ غیر حرم به حرم جایز نیست؛ علت این کراهت نیز در آن است که مبادا (این سنگ و خاک وارد شده) از حرمتی که نداشتهاند، برخوردار گردند.
حنبلیها بر آنند که خارج کردن خاک و سنگ از حرم به بیرون از حرم و نیز وارد کردن خاک و سنگ از آنجا به داخل حرم کراهت دارد و به گفته احمدبن حنبل کراهت خارج کردن، شدیدتر از وارد کردن است. حکم «حرم مکه» در این موضوع نیز به اتفاق، همان حکم «مکه» است.
علما درمکه وحرم آن، اختلاف نظر دارندکه آیااین مکان، پس ازدرخواست ابراهیم خلیل علیه السلام پناهگاهی در برابر خوف و ستمگران و زلزلهها گردید یا اینکه از ابتدای آفرینش آسمانها و زمین، امن بوده است؟ بنا به نظر نووی و دیگران و بر اساس حدیث ابنعباس و ابوهریره و ابنشریح خزاعی، نظر دوم صحیح است؟ درخواست ابراهیم خلیل علیه السلام از پروردگار یکتای خود آن بودکه آنجا را از قحطی وخشکسالی درامان نگهدارد و به مردم آن میوههای فراوان عطا نماید. پیروان نظریه اول (یعنی امن شدن مکه پس از درخواست و دعای حضرت ابراهیم علیه السلام) به حدیث عبداللَّه بن زید بن عاصم (1)
1- بخاری، ج 4، ص 290 در «البیوع» باب برکة صاع النبی صلی الله علیه و آله ومُدَّه، و مسلم در شماره 1360 در الحج، بابفضل المدینه، روایت کرده است.
ص: 145
استدلال میکنند که در آن میگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «ابراهیم علیه السلام مکّه را امن گردانید و من مدینه را» که در صحیحین نیز آمده است. پیروان نظریه دوم در پاسخ این حدیث میگویند: ابراهیم علیه السلام حرمت مکه را پس از آنکه مهجور گشته بود، عیان کرد.
بزرگداشت حرمت مکه و حرم
در تاریخ ازرقی روایتی از ابنعباس آمده که میگوید: حواریّون عیسی علیه السلام به حج پرداختند و هنگامی که به حرم رسیدند، برای بزرگداشت آن، پیاده شدند (1) و به نقل از «ابنجریج» روایت شده که گفته است: اگر کسی قاتل برادر، یا پسر خود را در کعبه یا حرم و یا در ماههای حرام مییافت، کاری به او نداشت. (2) و ابوعلیبن سَکَن در سنن خود روایت کرده که: وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله در مکه بود، به هنگام قضای حاجت، به «مغَّمس» میرفت. (3) و روایت شده که شیخ ابوعمرو زجاجی از بزرگان صوفیه، مدت چهل سال مجاور مکه شد و طی این مدت در حرم بول یا غائط نکرد. و در روایت آمده است که امام ابومحمد عبیداللَّه بن سعید شنتجالی مدتی دراز مجاور مکه شد و هر وقت قضای حاجت داشت، به خارج از حرم میرفت.
بزرگی گناه در حرم
از جمله اخبار وارده در بزرگتر بودن گناه در حرم (مکه)، روایتی است که در تاریخ ازرقی به نقل از عبداللَّه بن عمرو بن عاص آمده که میگوید: اگر در حرم «کلّا واللَّه» و «بلی واللَّه» بگوییم، الحاد است.
از عبداللَّه بن عمرو بن عاص روایت شده که: الحاد در حرم (مکه) ستمگری به
1- اخبار مکه، ج 2، ص 137
2- همان، ص 140
3- همان، ص 132
ص: 146
خدمتکار است. اخبار بسیاری در هلاکت امتهایی که در مکه ستمکاری کرده یا حرمت آن را نادیده گرفتهاند، وارد شده است که انشاءاللَّه اندکی از آنها را بیان خواهیم کرد.
در مورد نجات از گناه با پناه آوردن به حرم حدیثی آمده که از جابر بن عبداللَّه از پیامبر صلی الله علیه و آله به ما رسیده که فرمود: وقتی قوم ثمود ماده شتر (ناقه) را پی کردند، صیحهای آنان را فرا گرفت و همگی نابود شدند؛ مگر یکی که در حرم خداوند- عزّوجلّ- بود و حرم، مانع از نابودی وی شد. گفتند: او چه کسی بود ای رسول خدا؟ فرمود: «ابورغال ابوثقیف» بود و همین که از حرم بیرون شد، همان بلایی بر سرش آمد که بر دیگران رفته بود. احمد بن حنبل در مسند خود (1) و مسلم و ابوحاتم بن حبّان در صحیح خود، این حدیث را با سند نقل کردهاند.
1- مسند احمد، ج 3، ص 296
ص: 147
باب پنجم: برتری مکه معظّمه بر دیگر بلاد و فضیلت نماز در آن
برتری مکّه بر سایر بلاد
ابراهیمبن محمد صوفی، خود در مسجدالحرام به من گفت: احمدبن ابیطالب صالحی از ابیالمنجا عبداللَّه بن عمر بغدادی و ابوبکر محمدبن مسعودبن بهروز طبیب از ابوالوقت عبدالأول بن عیسی بن شعیب سنجری از فقیه ابوالحسن عبدالرحمان بن محمد بن مظفر داودی به نقل از عبداللَّه بن احمد سرخسی، از ابراهیمبن حزیم، از عبدبن حمید حافظ، از یعقوب بن ابراهیم زهری، از پدرش، از صالحبن کیسان، از ابنشهاب، از ابوسلمةبن عبدالرحمان، از عبداللَّهبن عدیبن حمراء نقل کرد که از پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله شنیده است که سوار بر مرکب خود در «حزوره» مکّه خطاب به مکّه میفرمود:
«به خدا سوگند که تو بهترین و دوستداشتنیترین سرزمین خدایی و اگر از اینجا بیرونم نمیکردند بیرون نمیشدم».
در سفر دوم خود به دمشق از امّاحمد فاطمه بنتالعزّ محمدبن احمد جیلی- در حالی که این حدیث را بر او میخواندند- شنیدم که قاضی تقیالدین سلیمان بن حمزه مقدسی به اطلاعش رسانده که حافظ ضیاءالدین مقدسی از زاهر بن احمد الثقفی، از غانم بن خالد، از لیث، از عقیل، از محمدبن مسلم و او از ابومسلمه به نقل از عبداللَّهبن عدیبن حمراء نقل کرده که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله را دیدم که بر مرکب خود در «حزوره»
ص: 148
(خطاب به مکه) میفرمود: «به خدا سوگند که تو بهترین و دوستداشتنیترین سرزمین نزد خدایی و اگر بیرون رانده نشده بودم، هرگز تو را ترک نمیگفتم».
امّمحمد دختر مُنَجّا برایم گفت: از قاضی ابوالفضل مقدسی شنیده که میگفت:
حافظ ضیاء از ابوجعفر صیدلانی و فاطمه بنت سعدالخیر، از فاطمه بنت عبداللَّه، از ابوبکر محمدبن عبداللَّه، ازابوالقاسم طبرانی از زُرْعَه دمشقی، از ابویمانی، از شعیببن ابوحمزه و طبرانی از عبدالرحمانبن جابر بحتری به ما گفته که بِشْربن شعیب از زُهَری، از ابوسَلَمَة بن عبدالرحمان نقل کرده که عبداللَّهبن عُدیّبن حمراء به وی گفته که او از پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله شنیده که وی در حالی که در «حزوره» در شرق مکه ایستاده بود، خطاب به مکه فرمود: «به خدا سوگند تو بهترین سرزمین خدا و دوستداشتنیترین سرزمین خدا برای خدا هستی و اگر نبود که از آنجا بیرونم کردند، هرگز بیرون نمیشدم».
ترمذی (1) آن را با سند نقل کرده و نسائی به نقل از قتیبةبن سعید از لیث روایت کرده و ابنماجه (2) به نقل از زغبه آن را مستند کرد و ابنحبّان در صحیح خود از محمدبن حسن بن قتیبه از زغبه از لیث، آن را با سند آورده است. این روایت نسبت به روایت ترمذی و نسائی از رجال کمتری برخوردار بوده، اما موافقت آن با روایت ابنماجه و ابنحبّان کمی رجال در آن را جبران میکند.
ترمذی بنا بر نقل قولی که محبّ طبری در «القری» از وی به عمل آورده، میگوید:
حدیث ابنحمراء، حدیث حَسَن و صحیحی است و من آن را از خط خودش نقل کردم.
وی پس از ذکر حدیث میگوید: و از عبداللَّه بن عدیّبن حمراء که خود دیدم بالای کلمه «الحمراء» کروشهای باز شده و در آن چیزی شبیه «خیار» قید شده بود (یعنی به جای حمراء، خیار هم آمده است) و این از وی، شگفت است؛ چرا که این حدیث از ابنحمراء مشهور است.
ترمذی در ادامه حدیث ابنحمراء میگوید: محمد بن عمرو به نقل از ابیسلمه به
1- شماره 3921، «فی المناقب باب ماجاء فی فضل مکة».
2- شماره 3108، «فی المناسک باب ماجاء فی فضل مکة».
ص: 149
نقل از ابوهریره آن را روایت کرده و حدیث زهری نزد من صحیحتر است.
در «معجمالکبیر طبرانی» حدیثی از محمدبن عبداللَّهبن مسلم زهری برادرزاده زهری از عموی خود محمدبن مسلم زهری از محمدبن جبیراز عبداللَّه بن عدّی روایت کرده که به قول ابوالفضل احمدبن علیبن حجر عسقلانی برادرزاده زهری این کار را غیر متعارف دانسته است و آنچه ترمذی ذکر کرده و گفته که «محمدبن عمرو» آن را به نقل از ابوسلمه از ابوهریره نقل کرده، من این گونه ندیدم، بلکه آنچه دیدم به نقل از او و از ابیسلمه و از پیامبر صلی الله علیه و آله به طور مرسل (بدون سند) بود و در بخش دوّم از حدیث علیبن حجر سعدی به نقل از اسماعیلبن جعفر، از محمدبن عمرویه و نیز در تاریخ ازرقی به نقل از جدّ خود، از سعید بن سالم قدّاح از عثمانبن ساج، از محمدبن عمرویه و یا محمد بن عمرو در روایتی که ترمذی از وی نقل کرده، همان سلسله اسناد خود را که در حدیث تکراری دیگری جز آنچه که از ابوسلمه، از ابوهریره نقل شده بود، روایت کرده است.
در روایت مرسلِ محمدبن عمرو که در تاریخ ازرقی آمده، چنین میگوید: پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله آن سخنان را در عامالفتح (سال فتح مکه) در «حجون» بر زبان آورد. (1) که بر فرض اثبات حدیث، بیان این روایات از یک سو و روایتی که میگوید پیامبر صلی الله علیه و آله این سخنان را در «حزوره» بر زبان رانده است، تضادی وجود ندارد؛ زیرا میتوان هر دو روایت را با هم جمع کرد. بدین معنا که در سال فتح مکه آن سخنان را در حجون و نیز در حزوره در هنگام خروج از مکه در عمره بر زبان رانده است؛ زیرا آن زمان قصد اقامت در مکه و سکونت به اتفاق همسرش میمونه بنت حارث هلالیه را داشت که قریش مانع از این کار شدند. برخی رجال حدیثی که نقل کردیم بر این گمان هستند که پیامبر صلی الله علیه و آله آن سخنان را در زمانی که سوار بر مرکب خود در حزوره بود، بر زبان جاری کرد، درحالیکه پیامبر صلی الله علیه و آله وقتی به مدینه هجرت کرد، در چنین حالتی قرار نداشت؛ زیرا اخبار مربوط به هجرت آن حضرت صلی الله علیه و آله حکایت از آن دارند که ایشان مخفیانه از مکه بیرون شدند و اگر
1- نک: اخبار مکه، ج 2، ص 156
ص: 150
سوار مرکب شده باشد، در واقع سفر خویش را آشکار گردانده است که خلاف قصد ایشان است.
حَزْوَرَه که عوام در مکه آن را عَزْوَره میگویند- و از قدیم چنین تغییری در گفتار صورت گرفته است؛ زیرا در سنگی در کاروانسرای «رامشت» در مکه با تاریخ سال 529 چنین تعبیری را دیدم- به معنای پشته کوچک و جمع آن «حزاور» است که بازار گندم فروشان مکه در آنجا پایین مکه و کنار مناره مسجدالحرام قرار دارد. اینکه طبرانی حزوره را در مشرق مکه ذکر کرده، نادرست است و باید سوق (بازار) مکه میگفت که به تصریح در مسند احمد بن حنبل و در حدیثی از عبداللَّه بن عدیّبن حمراء، قید شده است و آنچه درباره محل حزوره گفتیم، همانی است که به گفته ازرقی، (1) مشهور و معروف است. او از برخی مردم مکه نقل کرده که «حزوره» در محوطه خانه «أرقم»؛ یعنی خانه خیزران در صفا قرار دارد و از برخی نیز نقل کرده که در حذاءالردم در درّه است.
گفته میشود که حزوره به وزن قَسْوَرَه بدون تشدید است. دار قطنی یادآور شده که درست آن است که بدون تشدید تلفظ شود، ولی محدثینی هستند که حرف دوم آن را مفتوح و مشدّد میدانند که درست نیست. صاحب «مطالع» این مطلب را از دارقطنی نقل کرده و میگوید: ما آن را به نقل از ابنسراج، به هر دو صورت ضبط کردهایم.
فاکهی نیز در وجه تسمیه حزوره مطلبی دارد و میگوید: در زمان کارگزاری ابننزار در کعبه و مسجدالحرام، کارهای مسجدالحرام به مردی از خاندان ایشان به نام وکیعبن سلمةبن زهیربن ایاد بود که قصری در پایین مکه در بازار گندم فروشان امروزی بنا کرد و کنیزی به نام «حازوره» را در آن گماشت و آنجا به نام او حازوره نام گرفت.
ما روایت ابوهریره و ابنعباس و عبداللَّه بن عمروبن عاص را که نزدیک به حدیث ابنحمراء بود، بیان کردیم. حدیث ابوهریره را دو حافظ مصری؛ یعنی ابوالفضل عبدالرحیمبن حسین و ابوالحسن علی بن ابوبکر شفاهاً در قاهره به اطلاعم رساندند و
1- اخبار مکه، ج 2، ص 254
ص: 151
گفتند: عبداللَّه بن محمد مقدسی از علی بن احمد حنبلی از محمد بن معمر قرشی و خواهر او عایشه و آنها به نقل از سعید بن ابیرجاء از احمد بن محمد بن نعمان، از ابوبکر محمدبن ابراهیم مقری حافظ و او از اسحاق بن احمد خزاعی، از محمدبن یحییبن ابیعمر از عبدالرزاق از معمر از زهری از ابیسلمه از ابوهریره نقل کرده که گفت:
رسولخدا صلی الله علیه و آله در حزوره ایستاد و فرمود:
«دانستم که تو بهترین سرزمین خدا و دوستداشتنیترین زمین نزد خدایی و اگر مردمان تو مرا بیرون نرانده بودند، بیرون نمیرفتم.»
نسائی به نقل از سملة بن شبیب از عبدالرزاقبن همّام آن را آورده و این روایت را به جای آن دیگری، روایت عالی (با رجال کمتر) تلقی میکنیم و احمد بن حنبل در مسند خود به نقل از عبدالرزاق و نیز از ابراهیم بن خالد صنعانی به نقل از رباح بن زید از معمر از زهری، از ابیسلمه و به نقل از برخی صحابه همین حدیث را روایت میکند. حافظ ابوالفضل عسقلانی یادآور شده که روایت معمر، «شاّذ» است؛ یعنی روایتی است که از زهری، از ابیسلمه، از ابوهریره نقل شده و او آن را به رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت میدهد.
او میگوید: ظاهراً اشکال این حدیث از عبدالرزاق است؛ زیرا معمّر اسم صحابی را آنچنان که در روایت رباح از وی شده است، نیاورده، ولی عبدالرزاق این سلسله را طی کرده و میگوید: به نقل از ابوسلمه، از ابوهریره، سپس میگوید: اگر چنین باشد معلوم میشود که حدیث ابوهریره در اینجا، اصالتی ندارد.
شبیه به همین حدیث در سوّمین بخش از حدیث مخلص سقاء بن ابیالفوارس و در المنتقی که شامل هفت بخش است و نیز شبیه آن از حدیث عبداللَّه بن رباح انصاری به نقل از ابوهریره روایت شده است و قاضی مفتی ابوبکربن الحسین شافعی به طور شفاهی در طیبه به نقل از احمدبن ابیطالب به آگاهیام رسانده و در کتاب محمدبن عبدالرحمان قضاعی مطلع شدم که احمدبن ابیطالب، بهطور شفاهی به وی خبر داده و گفته است که احمدبن یعقوب مارستانی به وی اجازه داده و گفته که ابوالمعالیبن النحاس از
ص: 152
ابوالقاسمبن البشری از ابوطاهر المخلص و او از یحییبن محمد، از احمدبن محمدبن سنان از مؤمَّلبن اسماعیل از حماد بن سلمه، از کاتب به نقل از عبداللَّه بن رباح انصاری میگوید: همراه با گروهی که ابوهریره در میانشان بود، خارج شدم. ابوهریره در حدیثی یادآور شد که وقتی به مکه وارد شدیم، در حالی که پیامبر صلی الله علیه و آله در صفا قرار گرفته بود، انصار نزد آن حضرت آمدند و گرد او نشستند. آن حضرت چشمان خود را گرداگرد مکه دوخت و به آن نگاه کرد و فرمود: «به خدا سوگند دانستهام که تو از همه جای دیگر نزد خدا عزیزتر و گرامیتری و اگر قوم من بیرونم نکرده بودند، از آن بیرون نمیشدم».
همچنین از المخلص به نقل از یحییبن محمد از احمدبن سنان در رمله، به نقل از مؤمّل بن اسماعیل از حمادبن سلمه از ثابت از عبداللَّه بن رباح انصاری از ابوهریره از پیامبر صلی الله علیه و آله همان سخنان روایت شده است. ابنصاعد درباره این روایت میگوید: این دو خبر را تنها مؤملبن اسماعیل نقل کرده است. اسناد این حدیث، جای تأمل دارد؛ زیرا مؤمّلبن اسماعیل که به تنهایی ناقل حدیث است بنا بر گفته ابوحاتم، (1) فرد پرخطایی است، ولی ما به دلیل شگفت بودن آن را نقل کردیم.
امّا در مورد حدیث ابنعباس آن را دو فرد مورد اعتماد مصری؛ یعنی مفتی ابواحمد ابراهیمبن محمد لخمی و محمدبن حسنبن علی قرشی به من خبر دادهاند که حافظ ابوالفتح یعمری شفاهاً به آنها گفته که بر ابوحفص عمربن عبدالمنعم قواس (2) از غوطه دمشق خواندم که ابوالقاسم عبدالصمدبن محمد انصاری به نقل از ابوالحسین بن مسلم گفت که از حسین بن محمد بن احمد بن طلاب (3) نقل کرده که ابنجُمَیْع از ابراهیمبن معاویه از عبداللَّهبن سلیمان از نصربن عاصم از ولید، از طلحه از عطاءبن عباس نقل کرده که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آری به خدا سوگند که من از سرزمین تو (مکه) بیرون
1- «الجرح والتعدیل»، ج 8، ص 374، شماره 1709
2- شرح حال وی را ذهبی در «العِبَر»، ج 5، ص 388، آورده است.
3- ابونصر قرشی است در صیدا ساحل شام در سال 389 ه. ق متولد شده و در سال 470 ه. ق. در دمشقوفات یافته است تاریخ شهر دمشق، ابنعساکر نسخه خطی تیموری.
ص: 153
میروم و میدانم که تو دوست داشتنیترین و گرامیترین سرزمین نزد خدا هستی و اگر مرا از تو نرانده بودند، هرگز بیرون نمیشدم.» (1) و عمربن حسن المزّی با اجازه عام (بدون نقل رجال) میگوید: عمربن عبدالمنعم یاد شده با سند سابق خود نقل کرده است و ترمذی (2) در مناقب به نقل از محمدبن موسی بصری از فضیل بن سلیمان و ابنحبان در صحیح خود به نقل از حسن بن سفیان از فضیل بن حسین جحدری از فضیل بن سلیمان از ابنخثیم از سعید بن جبیر و ابنطفیل و هر دو از ابنعباس، این روایت را اسناد داده و ترمذی گفته است: «حسنٌ صحیحٌ غریبٌ فی هذا الوجه».
و اما در مورد حدیث عبداللَّه بن عمرو، گفتنی است که آن را تنها فاکهی در کتاب اخبار مکه آورده و متن آن چنین است: میمون بن حکم صنعائی، از محمد بن جعشم، از یاسین بن معاذ، از عمروبن شعیب از پدرش و او از جدش، نقل میکند: پیامبر صلی الله علیه و آله عتّاب بن اسید را بر مردم مکه فرستاد. و به وی فرمود:
«آیا میدانی که تو را به کجا روانه کردهام؟ به سوی اهل اللَّه روانهات ساختهام.
هیچ شهری نزد خدا و نزد من از آن دوست داشتنیتر نیست، ولی قوم من مرا از آن بیرون کردند و اگر بیرونم نکرده بودند، هرگز از آن بیرون نمیشدم».
عبداللَّهبن عمران برای ما این حدیث را نقل کردکه: سعیدبن سالم از عثمانبن ساج، از یحییبن ابیانیسه به نقل از ابنشهاب زهری از ابوسلمة بن عبدالرحمان از عبداللَّهبن عمرو به نقل از پیامبر صلی الله علیه و آله مضمونی نزدیک به حدیث فوق را روایت کردهاند.
و حدیث عبداللَّه بن عدّی بن حمراء که پیش از این بیان شد، حجّت و دلیل کسانی است که به برتری مکه نسبت به دیگر اماکن باور دارند، به جز محلی که پیامبر صلی الله علیه و آله در آن به خاک سپرده شد. محلی که پیامبر صلی الله علیه و آله دفن شد بنا بر آنچه قاضی عیاض در شرح مسلم بیان کرده، به اجماع، بهترین جای روی زمین است و حتّی بنا بر تصریح ابو یُمنبن عساکر در
1- این حدیث را ابنجمیع صیداوی در «معجم الشیوخ»- نسخه خطی لیدن، ص 88- 89 روایت کرده است.
2- «المناقب»، شماره 3921 باب ما جاء فی فضل مکة.
ص: 154
«الإتحاف»، از جایگاه کعبه نیز برتر و با فضیلتتر است.
از جمله کسانی که قائل به برتری مکه بر دیگر جاها هستند، باید از امام ابوحنیفه و شافعی و احمدبن حنبل (در روایت صحیحتری که از وی نقل شده) و نیز ابنوهب و ابنحبیب از پیروان مذهب مالکی نام برد. همچنین به گفته عبدی، اکثریت فقها بر این عقیدهاند. ابنعبدالبرّ میگوید: این مطلب از عمر و علی]« [و ابنمسعود و ابیدرداء و جابر و دیگر صحابه روایت شده است. و میافزاید: ایشان در تقلید و پیروی نسبت به کسانی که بعد از ایشان آمدهاند، اولی هستند. در مورد فضیلت مکه همین بس که خانه خدا در آن است که خداوند مقرر کرده که اگر بندگانش در طول عمر خود، حتی اگر یک بار عزم سفر کنند و آن را قصد کنند، گناهانشان آمرزیده است و تنها در صورتی که روی بدان جهت کنند، نمازشان پذیرفته است و این خانه خدا، قبله مسلمانان زنده دل است.
گفتیم فضل و برتری که برای مکه منظور شده، بنا به گفته محبّ طبری در «القری»، شامل همه حَرَم آن نیز میشود.
ابنعبدالبرّ برخی از احادیث را که در برتری مدینه نسبت به مکه، به آنها استدلال میشود، ضعیف میداند. حدیث یاد شده را حاکم در مستدرک (1) از صحیحین به نقل از پیامبر صلی الله علیه و آله مستند کرده که حضرت به هنگام خروج از مکه به مدینه، فرمودهاند:
«خداوندا! میدانی که آنها مرا از دوست داشتنیترین شهرها بیرون کردند؛ پس مرا در شهری که از همه بیشتر دوست داری، ساکن گردان.» ابنعبدالبر درباره این حدیث میگوید: حدیث صحیحی نیست و علما در ساختگی بودن آن، همعقیدهاند.
به فرض که این حدیث درست باشد، بر آنچه که بنا بر گفته محبّ طبری بدان استناد شده، دلالت ندارد؛ زیرا وقتی اختلاف علما را در برتری مدینه بر مکه- طیّ فصلی که ویژه فضیلت مسجد مدینه و فضیلت نماز در آن است- بررسی میکند، میگوید: این سخن مورد استدلال ایشان (کسانی که قائل به فضیلت مدینه بر مکه هستند) از پیامبر صلی الله علیه و آله
1- کتاب الهجرة، ج 3، ص 3
ص: 155
که فرمود: «خداوندا! مرا از عزیزترین سرزمینم بیرون کردی، پس مرا در عزیزترین سرزمین خود ساکن گردان»، باید چنین تفسیر شود که منظور پیامبر صلی الله علیه و آله دوست داشتنیترین یا عزیزترین سرزمین نزد خدا، پس از مکه بوده است. دلیل این تفسیر نیز حدیث پیش گفته نسائی و ابنحبّان در فضیلت مکه؛ یعنی همان حدیث عبداللَّهبن عدیّ بن حمراء است که ثابت میکند مکه دوست داشتنیترین سرزمین برای خداست؛ هر چند که این حدیث، خود متضمن دلالتی در این باره نیست؛ زیرا جمله: «مرا در دوستداشتنیترین سرزمین خود ساکن گردان» به گونهای آمده است که عرفاً مراد از آن را (دوست داشتنیترین سرزمین) پس از مکه، میگرداند. چون انسان وقتی از جایی بیرون میرود، دیگر از خدا نمیخواهد که به همانجا باز گردد. وقتی حضرت صلی الله علیه و آله میگوید: مرا (از ...) بیرون کردی، پس (در ...) ساکنم گردان؛ دلیل بر آن است که مراد جایی جز آنجایی است که بیرون شده است، بدین ترتیب در این حدیث سخنی از مکه به میان نیامده است.
حدیث دیگر (که در برتری مدینه نسبت به مکه بدان استناد میکنند)، حدیث رافع بن خدیج است که بنا بر آنچه در معجم طبرانی آمده، میگوید: گواهی میدهم که من از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: مدینه از مکه برتر است. ابنعبدالبرّ درباره این حدیث میگوید: ضعیف است و قابل استدلال نیست و نیز گفته شده که این حدیث، ساختگی است و ذهبی در «فضلالبلدان» آن را آورده و دربارهاش گفته است: حدیث بیهوده و نامربوطی است.
این دو حدیث، مشهورترین حدیثهایی هستند که در فضیلت مدینه نسبت به مکه، بدانها استناد میشود. از جمله کسانی که قائل به آن هستند، مالکبن انس و اصحاب او- غیر از آنهایی که ذکر کردیم- میباشند و قاضی عیاض این مطلب را از عمربن خطاب و برخی صحابه و بیشتر اهل مدینه، نقل کرده است.
تردیدی نیست که مکه و مدینه، از سرزمینهای دیگر برتر و از فضیلت بیشتری برخوردار است و به گفته قاضی عیاض، همگان بر این امر متفق القولند، همچنانکه
ص: 156
بیتالمقدس نیز پس از مکه و مدینه، به اجماع از دیگر جاها برتر است. دلیل این اجماع نیز احادیث مشهور و ثابت در صحیحین و دیگر کتابهاست.
فضیلت نماز در مسجد مکه
در این مورد احادیثی از انس بن مالک، جابربن عبداللَّه انصاری، عبداللَّه بن زبیربن عوام، عبداللَّه بن عمربن خطاب، ابوهریره، ابو درداء، امّ درداء و عایشه روایت شده است. اینک ما این احادیث را همراه اسناد آنها، در اصل این کتاب آوردهایم و در اینجا بدان بسنده میکنیم که نشانی آنها را برای کسب اهل علم، ارائه دهیم. حدیث انسبنمالک و جابربن عبداللَّه انصاری در سنن ابنماجه (1)- که از نظر سند حدیث جابر به گفته ابنجماعه در منسک خود، صحیح هم هست- و حدیث ابنزبیر که بدان خواهیم پرداخت و حدیث ابنعمر و ابیهریره در مسند ابنحنبل (2) و حدیث ابو درداء در «معجم الکبیر» طبرانی- به گفته یکی از بزرگان با سند صحیح- و حدیث امدرداء در «إتحافالوری» ابنعساکر و حدیث عایشه در «معجم الاوسط» طبرانی آمده است و حدیث ابنزبیر- که ابراهیمبن محمد صوفی به طور شفاهی در مکه به خودم گفت که احمدبن ابیطالب صالحی، به نقل از ابنالّلتّی و ابنبهروز و آن دو به نقل از ابوالوقت، از داودی، از حِمَوی از ابراهیمبن حزیم، از عبدبن حمید حافظ، از سلیمانبنحرب، از حمادبن زید، از حبیب معلم، از عطا، از عبداللَّه بن زبیر که میگوید: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«نماز در مسجد من، بهتر از هزار نماز در مساجد دیگر، جز مسجدالحرام است و نماز در مسجدالحرام یکصد برابر بهتر از نماز در مسجد من است.»
در حدیثی که علیبن محمد خطیب، از ابوبکرِ وشتی، از حافظ بن خلیل، از الرازی، از حداد، از ابونعیم حافظ، از عبداللَّهبن فارس، از یونس بن حبیب، از ابوداود
1- سنن ابنماجه، ج 1، ص 451، باب «ماجاء فی فضل الصلاة فی المسجد الحرام و مسجد النبی صلی الله علیه و آله»، شماره 1406
2- مسند ابنحنبل، ج 2، ص 528
ص: 157
طیالسی، از ربیعبن صبیح برایم نقل کرد و گفت: از عطاء بن ابو رباح شنیده که میگفت:
در حالیکه ابنزبیر برای ما سخنرانی میکرد، رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فرمود:
«نماز در مسجد من، برتر از هزار نماز در مساجد دیگر به جز مسجدالحرام است و نماز در مسجدالحرام برابر صد نماز است.»
عطا میگوید: یعنی که (نماز در مسجدالحرام) یکصد هزار برابر برتر از نماز در مساجد دیگر است. همچنین میگوید: گفتم: ای ابا محمد، این فضیلتی که گفته شده، تنها مسجدالحرام را شامل میشود یا همه حرم را در بر میگیرد؟ گفت: همه حرم را؛ زیرا تمام حَرَم، مسجد است. این حدیث را در «اتحاف الزائر» ابییمن بن عساکر به نقل از شبابةبن سواد از ربیعبن صبیح نیز دیدهام جز اینکه در آن آمده است: «... و یک نماز در مسجدالحرام برابر یکصد هزار است.»
و در «مسند ابنحنبل» و «بزار» و «معجمالکبیر» طبرانی به الفاظ مختلف آن را دیدهام و از طریق حدیث ابنزبیر، سه روایت به دست میآید که در یکی، بنا بر آنچه در مسند عبدبن حمید و ابنحنبل و البزار و یکی از دو روایت طبرانی در معجمالکبیر، با توجه به یکی بودن رجال ابنحنبل و رجال صحیح، نماز در مسجدالحرام برتر از یکصد نماز در مسجد مدینه است و در دومی آنچنان که در مسند طیالسی و إتحافالزائر ابنعساکر آمده، نماز در مسجدالحرام به اندازه هزار نماز در مسجد مدینه است. سومی نیز روایت ابنزبیر از حماد بن زید است که ابنحبّان در صحیح خود به نقل از حسنبن سفیان از محمدبن عبداللَّهبن حسان از حمادبن زید آورده و از نظر ما از رجال اندکی برخوردار است و آن را به پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت داده است. به گفته ابنعبدالبرّ، کسی که این نسبت را داده است، از سلسله سند آن مطمئنتر و ثابتتر است، چه ابنعبدالبرّ این حدیث را صحیح دانسته و گفته است: هنگام اختلاف، این حدیث حجّت است و سندی است که در مورد اختلاف برای کسیکه تعصب نداشته باشد، قاطع و یقینآور است.
حدیث انَس و جابر و ابودردا در مورد نماز در مسجدالحرام، ضمن آن که گویای
ص: 158
برتریِ نماز در مسجدالحرام نسبت به نماز در مسجد مدینه است، درست مانند حدیث ابنزبیر است که در مسند طیالسی و اتحاف الزائر ابنعساکر آمده است، در حالی که حدیث ابنعمر، متضمن میزان برتریِ نماز در مسجدالحرام نسبت به دیگر مساجد نیست، بلکه تنها گویای برتریِ نماز در آن است و حدیث ابوهریره نیز گویای برتریِ نماز در مسجدالحرام به میزان یکصد برابرِ نماز در مسجد مدینه است؛ مضمون کلی احادیث ابنعُمَر و ابوهریره در کتاب فاکهی چنین است.
در برتری نماز در مسجدالحرام ثوابهای بیش از این نیز آمده است؛ زیرا فاکهی میگوید: عبداللَّه بن منصور از عبدالرحیمبن زید عمّی از پدرش، از سعید بن جبیر، از ابنعباس برای من چنین روایت کرد که هر کس بیست و پنج بار به جماعت در مسجدالحرام و در اطراف بیتاللَّهالحرام نماز بگزارد، خداوند برای او یکصد هزار نماز مینویسد که برابر دو هزار هزار نماز میشود و هرکس در مسجدالحرام یا در بیتاللَّهالحرام یا در حَرَم نماز بگزارد، خداوند برای او یکصد هزار نماز مینویسد. یکی از تابعین پرسید: ابنعباس! آیا از پیش خود میگویی یا از قول رسول خدا صلی الله علیه و آله؟ پاسخ داد:
از قول رسول خدا صلی الله علیه و آله میگویم. در این سلسله اسناد، عبدالرحیم ضعیف است.
فاکهی همچنین میگوید: محمدبن صالح بلخی از ابومطیعالحکمبن عبداللَّه قرشی از مُسیّب، به نقل از مبارک بن حسان، از حسن و معاویةبن قُرَّه نقل کرده که گفتهاند: نماز در مسجدالحرام (برابر با) دو هزار هزار (دو میلیون) و پانصد نماز است و نماز در هر جای حرم، (برابر با) یکصد هزار نماز است.
از جندی، در کتاب فضائل مکه روایتی داریم که میگوید: اسحاقبن ابراهیم از اسماعیلبن عبدالکریم، از عبدالصمدبن مغفل، از وهببن منبّه نقل کرده، میگوید: در تورات دیدم که نوشته است: هرکس نمازهای پنجگانه را در مسجدالحرام به جای آورد، خداوند برای او دوازده هزار هزار (دوازده میلیون) و پانصد هزار نماز مینویسد و جندی در تفسیر آیه: إِنَّ فِی هَذَا لَبَلَاغاً لِقَوْمٍ عَابِدِینَ. (1)
حدیثی روایت میکند که بر اساس
1- انبیاء: 106
ص: 159
آن، مراد نمازهای پنجگانه به صورت جماعت در مسجدالحرام است. لفظ حدیث نقل شده از سوی وی چنین است: «عبداللَّه بن ابیغسان به نقل از عبدالرحیمبن زید عمّی از پدرش، از سعید بن جبیر، از ابنعباس حدیث گفته که رسول خدا صلی الله علیه و آله تلاوت فرمود: إِنَّ فِی هَذَا لَبَلَاغاً لِقَوْمٍ عَابِدِینَ و سپس فرمود: منظور نمازهای پنجگانه، به صورت جماعت در مسجدالحرام است.
درباره حدیث ابنزبیر باید گفت که ابنکنانه مالکی و مالکیهای دیگر درباره این فرموده پیامبر صلی الله علیه و آله- آنچنان که در صحیحین آمده (1)-: «نماز در مسجد من برتر از هزار نماز در مساجد دیگر، بجز مسجدالحرام است»، میگوید: منظور آن است که نماز در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله برابر با هزار نماز در دیگر مساجد، به استثنای مسجدالحرام است و نماز در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله برتر از نماز در مسجدالحرام (بدون هزار برابر)، و بدین ترتیب آنچه در برتریِ نماز در مدینه نسبت به مکه روایت کردهاند، درست در میآید، در حالی که حدیث زبیر و احادیث مشابهی که آوردیم، این تفسیر را رد میکند؛ زیرا حکایت از برتری نماز در مکه نسبت به نماز در مدینه دارند.
از دیگر مطالبی که از حدیث: «نماز در مسجدالحرام یکصدهزار برابرِ مساجدِ دیگر فضیلت دارد» و تفسیر آن میتوان دریافت: یک نماز در مسجدالحرام برابر با نمازهای پنجاه وپنج سال و شش ماه و بیست شبانه روز است و نماز یک شبانه روز یعنی پنج نماز در مسجدالحرام، برابر است با دویست و نود و هفت سال و نه ماه و ده شب (نماز خواندن در جاهای دیگر). پیشتر گفتم که از استاد خود امام بدرالدین احمدبن محمد، معروف به ابنصاحب مصری اشاری، سخن جالبی در این معنا دیدهام؛ زیرا آن گونه که باخبر شدیم گفته است طبق آنچه در حدیث آمده، هر نماز فرادا در مسجدالحرام، برابر است با یکصد هزار نماز و هر نماز جماعت در آن برابر است با دو هزار هزار (دو میلیون)
1- البخاری، ج 3، ص 54 در التطوع، باب «فضل الصلاة فی مسجد مکة و المدینة» و مسلم، شماره 1394 فیالحج باب «فضل الصلاة فی مسجد مکة و المدینة».
ص: 160
و هفتصد هزار نماز و نمازهای پنج گانه در آن برابر است با سیزده هزار هزار (میلیون) و پانصد نماز. و اگر کسی به طور فرادا در وطن خود، جز مسجد مکه و مسجد مدینه نماز بگزارد، در هر یکصد سال شمسی برابر با یکصد و هشتاد هزار نماز و در هر یکهزار سال به هزار هزار (یک میلیون) و هشتصد هزار نماز میخواند و از اینجا معلوم میشود که خواندن یک نماز جماعت در مسجدالحرام ثوابی بیش از نماز کسی دارد که با دو برابر عمر نوح علیه السلام در وطن خود به طور فرادا نماز بگزارد و این هم مزیّتی است که با یک سفر (به مکه) برابری میکند. سپس میگوید: و اگر کارهای خوب و ثواب دیگر را هم به نماز خواندن بیفزاییم؛ مثلًا اگر یک روز روزه بگیرد و نمازهای پنجگانه را به جماعت بخواند و انواع کارهای نیک در آن انجام دهد و فرض کنیم که فقط (ثواب کارهای خوب در آنجا) دو برابر میشود، ثواب و فضیلت آن را نمیتوان شمارش کرد.
از دیگر نکات (مربوط به این حدیث)، این استکه میان علمای مالکی و دیگران، از این جهت که این فضیلت وبرتری شامل نماز واجب و مستحب، هر دو، میشود یا اینکه تنها منحصر به واجبات میباشد، اختلاف است؛ انحصار به واجبات، مقتضای روایات مشهور در مذاهب مالکی و مذهب حنفیاست و قائل شدن به تعمیم، بنابه تصریح نووی، از آنِ مذهبِ شافعی است.
همچنین گفته شده که مراد از مسجدالحرام، همه حَرَم (مکه) است. محبّ طبری میگوید: این نکته از این آیات استفاده میشود: وَالْمَسْجِدُ الْحَرامِ الَّذِی جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَآءً العاکِفُ فِیهِ وَ الْبَادِ (1)
و: سُبْحانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی ... (2)
که (این اسراء) از خانه امّهانی انجام شد.
نیز گفته شده که مراد از مسجدالحرام همان کعبه است. محبّ طبری به نقل از برخی چنین گفته و برای وی مقصود گوینده مبهم بوده است، میگوید: برخی متأخرین از
1- حج: 25
2- اسراء: 1
ص: 161
اصحاب ما چنین برداشتی داشتهاند و یادآور شده که این برداشت با حدیث ابوهریره تأیید میشود که: «یک نماز در مسجد من بهتر از هزار نماز در جاهای دیگر، به استثنای کعبه است»، این حدیث را نسائی (1) به پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت داده است.
گروهی از اصحاب ما، یادآور شدهاند که در برخی روایات این حدیث، «به استثنای مسجد کعبه» آمده است که در این صورت نمیتوان استدلالی را که محبّ طبری آورده، پذیرفت و مراد از مسجدالحرام را مشخصاً کعبه دانست.
از دیگر نکات مربوط به برتری مکه، مضاعف بودن ثوابهاست که بسیاری از نادانان گمان بردهاند این مضاعف بودن در مورد نمازهای قضا شده است. به همین خاطر این نکته را مورد بررسی قرار دادیم. از جمله کسانی که در این مورد صراحت دارد، نووی در «شرح مسلم» است. از احادیثی که بیان کردیم و نیز از گفته علما، برتریِ مکه بر دیگر جاها، روشن گردید و معلوم شد که ثواب و فضیلت نماز در مکه، بیشتر از ثواب و فضیلت آن در جاهای دیگر است.
احادیثی نیز دلالت بر برتریِ ثواب روزه و قربانی و دیگر کارهای نیک در مکه نسبت به سایر جاها دارد. هر چند از لحاظ استحکام و اطمینان همچون احادیث برتریِ مکه و برتریِ نماز در آن نیستند؛ حدیث مربوط به برتریِ روزه در مکه نسبت به جاهای دیگر، در مسند ابنماجه (2) و در تاریخ ازرقی (3) و نیز در «المجالس المکّیه» میانشی با برداشت از حدیث ابنعباس روایت شده است و از او چند برابری حسنات در حرم نسبت به جاهای دیگر نیز وارد شده است؛ چرا که از طریق «زاذان» از ابنعباس از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت داریم که فرمود: هرکس با پای پیاده برای حج به مکه رود و باز گردد، خداوند در هرگامیکه برداشته، هفتصد حسنه از حسنههای حرم برایش منظور میکند.
کسی از ابنعباس پرسید: حسنههای حرم کدام است؟ گفت: هر حسنه (حرم) برابر یکصد
1- سنن نسایی، ج 2، ص 33 فی المساجد: باب فضل الصلاة فی المسجدالحرام حدیث صحیحی است.
2- سنن ابنماجه، ج 2، ص 141، شماره 3117
3- اخبار مکه، ج 2، ص 23
ص: 162
هزار حسنه (عادی) است. این حدیث را بیهقی با سند خود به عیسیبن سواده از اسماعیلبن ابیخالد از زاذان نقل کرده و گفته است: جز عیسیبن سواده که فرد مجهولی است، کسی آن را نقل نکرده است.
باید بگویم: برخلاف گفته بیهقی، تنها عیسیبن سواده آن را نقل نکرده؛ چرا که در «الأربعین المختاره» تصنیف حافظ بن مسدی، خطیب مکه و جاهای دیگر نیز روایت شده و حدیث سفیان بن عُیَیْنَه از اسماعیلبن ابیخالد که ابنسواده، از وی نقل کرده، نیز پیش روی ماست. ابنمسدی درباره این حدیث میگوید: «حدیثٌ حسنٌ غریب». حاکم از همان شیوه بیهقی آن را روایت کرده و اسناد آن را صحیح دانسته است. (1) محبّ طبری پس از نسبت دادن این حدیث به پیامبر صلی الله علیه و آله میگوید: این حدیث دلالت بر آن دارد که مراد از مسجدالحرام در بیان فضیلت نماز در آن، همه حَرَم (مکه) است؛ زیرا این چند برابریِ فضیلت در همه حرم تعمیم داده شده است. حدیث چند برابری فضیلت نماز برای کسانی که در هر جای مکه هستند، تعمیم داده شده است و در این موارد، حکم حرم و مکه به اتفاق علما، یکی است، مگر این که بگوییم مسجد فضیلت افزودهای دارد و هر نماز در آن برابر یکصد هزار نماز در جاهای دیگر است و نمازی که در جاهای دیگر برابر ده حسنه است در مسجدالحرام، برابر با هزار هزار حسنه و نماز در مسجدالنبی صلی الله علیه و آله برابر با یکصد هزار حسنه است، آن گونه که از ظاهر لفظ حدیث، چنین برمیآید.
وی میگوید، بنابراین، حسنه حرم برابر یکصد هزار حسنه و حسنه مسجد آن، چه مسجد جامع و چه کعبه، برابر با هزار هزار است. برخی حسنات نیز با یکدیگر مقایسه میشوند و یا اینکه این فضیلت و برتریها تنها ویژه نماز است.
ازحسن بصری نیز روایتی داریمکه حکایت از یکصدهزار برابرشدن هرحسنه (کارنیک) در مکه است؛ زیرا میگوید: یک روز روزه در مکه برابر است با یکصد هزار
1- المستدرک علی الصحیحین، ج 1، ص 461 و میگوید: اسناد این حدیث صحیح است ولی بخاری ومسلم آن را نیاوردهاند.
ص: 163
روزه و یک درهم صدقه برابراست بایکصد هزار درهم و هرحسنهای برابراست بایکصد هزار حسنه.
محبّ طبری گفتهاست که احادیث پیش گفته درباره برتریِ نماز و روزه در مکه، خود دلیلی بر جاری بودن برتری در مورد همه حسنات است. وی میگوید سخن حسن بصری نیز این نکته را تأیید میکند.
ص: 164
صفحه سفید
ص: 165
باب ششم: اقامت و وفات در مکّه و فضیلت اهل مکّه و اطراف آن
اقامت در مکه
اقامت در مکه، در نظر بیشتر علما، از جمله شافعی، ابویوسف و محمدبن حسن، دو شاگرد ابوحنیفه و ابنقاسم شاگرد مالک، مستحب است. ابنقاسم گفته است: اقامت در مکه همچون مرزبانی و نماز، باعث نزدیکی به خدا میشود. ابنالحاج مالکی در کتاب مناسکِ خود این روایت را از وی نقل کرده است. احمدبن حنبل نیز اقامت در مکه را مستحب میداند؛ زیرا از وی روایت شده که گفته است: ای کاش اکنون در مکه اقامت داشتم.
از جمله کسانیکه اقامت در مکه را مکروه میداند، ابوحنیفه است. ابنرشد مالکی نیز از یکی از سخنان مالک، کراهتِ اقامت در مکه را برداشت کرده است. علّت کراهت از نظر کسانیکه بدان معتقدند، بنا بر گفته محبّالدین طبری در «القری»، بیم از ملال و بیتوجهی به مکان به دلیل مداومت و یکنواختی و نیز ترس از ارتکاب گناه است؛ زیرا گناه و معصیت در مکه، مانند جاهای دیگر نیست؛ علّت دیگر کراهتِ اقامت در مکه، اشتیاق بیشتر در صورت فراق و دوری از آن است. ابوعمرو زجاجی میگوید: هرکس در حرم (مکه) سکونت یافت و دل به چیزی جز خدا بست، زیانکار واقعی است.
محبّالدین میافزاید: احمدبن حنبل، اقامت و همجواری در مکه را، در مورد
ص: 166
بسیاری که آن را فضیلت میشمارند، مکروه نمیداند. هرکس بیم گناه دارد باید بداند که در برابر، برای نیکوکار، ثوابِ افزونتر نیز در کار است.
از میان اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله تعداد پنجاه و چهار نفر در مکه اقامت داشتند که محبّ طبری در «القری» آنان را بر شمرده است. و نووی در «الایضاح» یادآور شده که استحباب اقامت در مکه، مرجّح است. او کراهت مجاورت را از نظر کسانیکه قائل به کراهت هستند، به همان علتی میداند که محبّ طبری ذکر کرده است. سپس میگوید:
کسانیکه آن را مستحب میدانند به خاطر فضیلت بیشتر حسنات و طاعات است. گروه بی شماری از پیشینیان و نیکان مورد اقتدای امّت، در مکه مجاور و مقیم بودهاند.
به عقیده ما یکی از دلایل استحباب اقامت در مکه و همجواری با آن، رغبت پیامبر صلی الله علیه و آله به سکونت در آن است که در حدیث عبداللَّهبن حمراء و ابنعباس و ابوهریره و ابنعمر منعکس شده است.
بلال نیز طی ابیات زیر، در آرزوی بازگشت به جاهایی بود که مکه و پیرامون آن، از آن جملهاند:
الا لیت شِعْری هل أبیتنَّ لیلةً بفخٍّ وحولی إذخِرٌ وجلیلُ؟
وَهَل أرِدْنَ یوماً میاه مَجَنَّة و هل تَبْدُوَنَّ لی شامة وطفیل؟
در تاریخ ازرقی نیز اینگونه آمده است. (1) در بخاری به جای بفخّ (در مصرع دوم)، «بِوادٍ» آمده است.
پیش از این گفتیم که «اذْخِر» گیاه معروف و خوشبویی است. و «الجلیل» گل یاسمن است و «فخ» وادی زاهر است؛ زیرا یاقوت در معجم البلدان (2) وقتی به فخّ میرسد، میگوید: سید علیبن وهاس علوی گوید: فخ وادی زاهر است که در آن قبر گروهی از علویانی است که در درگیری با یاران موسی الهادیبن المهدیبن المنصور، در ذیحجه
1- اخبار مکه، ج 1، ص 191
2- ج 3، ص 237
ص: 167
سال 169 کشته شدند.
علیبن وهّاسِ یاد شده، از فضلای مکه و از کسانی است که نزد زمخشری شاگردی کرد و گفته شده که زمخشری «الکشاف» را به خاطر او تصنیف کرد و در آن، وی را ستوده است. اگر خدا بخواهد، در باب چهلم به «مَجَنّه» و «شامه» و «طفیل» (که در بیت دوم شعر فوقالذکر آمدهاند) خواهیم پرداختم.
از دیگر دلایل استحباب سکونت در مکه، سخن عایشه است که گوید: اگر امر هجرت نبود، به یقین ساکن مکه میشدم. من آسمان را به زمین در مکه از هر جایی نزدیکتر میبینم و در هیچ جایی دلم به اندازه مکه آرام و مطمئن نیست و ماه را در مکه از هر جای دیگر زیباتر میبینم. این حدیث در تاریخ ازرقی (1) آمده است. همچنین در استحباب مجاورت مکه روایتی است که در باب فضایل مکه، از جندی نقل شدهاست. او میگوید: ابوصالح محمدبن زنبور از سفیان بن عُیینه از مطر، از ابوطفیل نقل کرده که ابنعباس گفته است: در مکه اقامت کن هر چند که ناگزیر به خوردن خار درختان شوی.
نیز موارد دیگری در استحباب مجاورت مکه وارد شده که ما به همراه مطالب دیگر مربوط به حکم اقامت در مکه، در اصل این کتاب آوردهایم و در اینجا به همین اندازه بسنده میکنیم.
وفات در مکه
از عبداللَّه بن عمربن خطاب روایتی به دستمان رسیده که میگوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از سخنان و احادیثی که بیان کرد، فرمود: هرکس در مکه بمیرد، مانند آن است که در آسمانها وفات یافته است. البته سند این روایت ضعیف است.
و از حسن بصری در رساله مشهورش روایتی آورده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
هرکس در مکه بمیرد، مانند آن است که در آسمانها مُرده است.
1- اخبار مکه، ج 2، ص 153
ص: 168
و در کتاب فضایل مکه جندی به نقل از محمدبن قیسبن مَخْرَمه به نقل از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: هرکس در مکه وفات یابد، خداوند در روز قیامت او را در شمار امانیافتگان مبعوث نماید. همچنین از حدیث ابنعباس منتسب به پیامبر صلی الله علیه و آله در ضمن سخنانی درباره کعبه چنین آمده: حضرت آدم علیه السلام به درگاه خداوند دعا کرد وگفت:
پروردگارا! از تو مسألت دارم که هرکس از خاندان و فرزندانم این خانه را حج کرد و شرک نورزید، او را در بهشت به من ملحق گردانی. و خداوند تعالی فرمود: هرکس در حرم بمیرد و به من شرک نورزد، در روز قیامت او را در شمار امان یافتگان مبعوث میکنم.
در حدیثی که از انس بن مالک آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هرکس در یکی از حرمین (مکه یا مدینه) بمیرد، روز قیامت در شمار امان یافتگان خواهد بود.
و از جابربن عبداللَّه نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هرکس در مکه یا در راه مکه بمیرد، در شمار امان یافتگان خواهد بود. این حدیث را ابنجماعه در منسک خود آورده است. او میافزاید: روایت شده که حضرت رسول صلی الله علیه و آله از خداوند متعال پرسید که اهل بقیع غرقد (مردگان مدفون در مقبره مدینه) چه خواهند داشت؟ فرمود: آنها بهشت را دارند. حضرت پرسید: پروردگارا! اهل (و مردگان مدفون در) معلّاة چه دارند؟
فرمود: ای محمد، درباره همجواران خود پرسیدی؛ از همجواران من مپرس.
درباب بیست و یکم درباره فضیلت قبرستان معلّاة مطالبی خواهد آمد.
در مُسند طیالسیّ به نقل از عمربن خطاب روایت شده که گفت: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که میفرمود: هرکس مرا زیارت کند، روز قیامت شاهد یا شفیع او خواهم بود و هر کس در یکی از حرمین وفات کند، خداوند متعال در روز قیامت او را در شمار امان یافتگان، مبعوث میکند.
و حاطببن ابیبلتعه از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت کرده که حضرت فرمود: هرکس پس از مرگم مرا زیارت کند، مانند آن است که در زمان حیات زیارتم کرده است و هرکس در یکی از حرمین بمیرد، روز قیامت در شمار امانیافتگان مبعوث میگردد. ابنالحاج
ص: 169
مالکی این حدیث را به همین صورت در مناسک خود آورده است. از سلمان فارسی نیز نقل شده که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: هرکس در یکی از حرمین بمیرد، مستوجب شفاعت من میگردد و روز قیامت در شمار امان یافتگان خواهد بود. ابنجماعه این روایت را نقل کرده است.
بخشی از فضایل مردمان مکه
در کتاب «النسب» زبیربن بکار، قاضی مکه، و در جاهای دیگر حدیث عمرو بن شعیب، به نقل از پدرش، از جدش روایت شده که گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله عتاب بن اسَید را به مکه گسیل داشت و به وی فرمود: آیا میدانی تو را نزد چه کسانی میفرستم؟ تو را نزد اهل خدا میفرستم! و در روایتی در تاریخ ازرقی آمده است که عمربن خطاب، نافعبن عبدالحارث خزاعی، کارگزار خود در مکه را عزل کرد؛ زیرا در حالی که خود مشغول خواندن کتاب خدا بود، عبدالرحمانبن أبزی- خدمتکارش- را عهدهدار مردم مکه کرده بود. (1) به خط یکی از دوستان مطلبی دیدم که از نوشته شیخ ابوالعباس مَیُورقی، نقل کرده که ابلهان مکه سیاهی لشگر بهشت هستند. میان دو تن از علما در حرم، در مورد تفسیر این حدیث و سند آن، درگیری لفظی شد. کسیکه حدیث و مفهوم آن را تکذیب میکرد، دچار ضربهای از ناحیه بینی شد و بینیاش کج گردید؛ به او گفتند: به خدا سوگند که ابلهان مکه از اهلبهشتند، ابلهان مکه از اهل بهشتند، ابلهان مکه از اهل بهشتند! لرزه بر اندامش افتاد و به سراغ کسی رفت که با او بحث و مشاجره میکرد و از علمای زمان خود بود و اعتراف کرد که درآنچه نمیدانستم وبه منمربوط نبوده، سخنگفتم (و پوزش خواست).
به من گفتهاند مردی که منکر حدیث بوده، امام تقیالدین محمدبن اسماعیلبن ابیالصیف یمنی شافعی مفتی و ساکن مکه بوده که میگفت: در حدیث (به جای سفها) باید «اسْفی» به معنای کسانی باشد که به دلیل کوتاهی نسبت به وظایف خویش در مکه
1- اخبار مکه، ج 2، ص 151
ص: 170
غمگین هستند و خود را سرزنش میکنند.
از جمله اخبار وارده درباره فضیلت اشراف (سادات) مکه، حدیثی است که شیخ جمالالدین ابومحمد عبدالغفاربن قاضی معینالدین ابیالعباس احمدبن عبدالمجید مشهور به ابننوح انصاری خزرجی اقصری ساکن «قوص» در کتاب خود «المنتقی من کتاب الوحید فی سلوک طریق اهل التوحید و التصدیق و الإیمان بأولیاءاللَّه تعالی فی کلّ زمان» یاد کرده؛ زیرا آورده است: حاجّة امّنجمالدین بنت مطروح- همسر قاضی سراجالدین و از زنان صالحه- به من گفت: روزگاری در مکه معظمه دچار گرانی (و قحطی) شدیم و مردم به خوردن پوست روی آوردند. ما هجده نفر بودیم و در حال درست کردن تقریباً نیم قدح آش بودیم که چهارده کیسه آرد گندم به ما رسید و مردم مکه نیز در پی آن سر رسیدند. چهار کیسه از آنها را برداشتم و به او (سراج)، گفتم: تو میخواهی از گرسنگی ما را بکشی. او ده کیسه باقی مانده را میان مردم مکه تقسیم کرد.
شبانگاه، با ترس و لرز از خواب برخاست- یا شاید هم گفت با گریه برخاست- به او گفتم: تو را چه میشود؟ گفت: اکنون (در خواب) حضرت فاطمه علیها السلام دختر پیامبر صلی الله علیه و آله را دیدم که میگفت: ای سراج، تو گندم میخوری، در حالیکه فرزندان من گرسنه هستند؟! (سراج هم) برخاست و چهار کیسه باقی مانده را میان اشراف (سادات) پخش کرده و خودمان بیگندم و بیآذوقه ماندیم و آنقدر گرسنه بودیم که توان برخاستن نداشتیم.
در اصل این کتاب احادیث و اخباری از تاریخ ازرقی و جاهای دیگر آوردهایم که دلالت بر فضل و فضیلت اهل مکه دارد. در اینجا برای رعایت اختصار از آنها، صرف نظر میکنیم.
فضیلت جدّه، (ساحل مکه)
فاکهی میگوید: عبداللَّه بن منصور از سلیمبن مسلم، از مثنّی بن صباح، از عمروبن شعیب، از پدرش، از جدش برای ما چنین نقل کرد: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «مکة رباط و جدة جهاد»؛ «مکّه، پادگان و جدّه جایگاه نبرد است.» ابراهیمبن ابییوسف، از یحییبن سلیم،
ص: 171
از ابنجریج نقل کرده که از عطا (1) شنیدم که میگفت: جدّه دروازه مکه است که از آن وارد مکه میشوند، ولی از آن خارج نمیشوند. ابن ابویوسف نقل کرده که یحییبن سلیم از ابنجریج نقل کرده که گفت: مکه پادگان و جده جایگاهِ نبرد است.
ابنجُرَیج میگوید: امیدوارم رزمنده حاضر در جده، همان فضیلتی را بر دیگر رزمندگان داشته باشد که مکه نسبت به دیگر جاها دارد.
محمدبن علی صایغ، از خلیل بن رجاء، از مسلم ابویونس نقل کرده که محمدبن عمر از ضوءبن فجر نقل کرده که میگوید: با عَبّادبن کثیر در مسجدالحرام نشسته بودم، گفتم: سپاس خدای را که ما را در بهترین و برترین جاها قرار داد. پدرم از جدم نقل کرده که نماز در آن هفده هزار هزار نماز و یک درهم برابر است با یکصد هزار درهم و اعمال آن به همین میزان (برتر است) و تا شعاع دید چشم، بیننده آن، آمرزیده میشود.
میگوید: گفتم خدایت رحمت کناد! تا کنار دریا؟ گفت: آری تا کنار دریا (که شامل جدّه هم میشود). سپس فاکهی میگوید: ابراهیمبن ابییوسف از یحییبن سلیم نقل میکند که گفت: از عبداللَّه بن سعیدبن قندیل شنیدم که گفت، فرقد سنجی در جدّه نزد ما آمد و گفت: من کسی هستم که این کتابها را میخوانم و در کتابهایی که خداوند نازل فرموده «جُدّه» یا «جدید» را میبینم که در آن کشتهها و شهدایی هست. در آن روز هیچ شهیدی برتر از آنان نبود. یکی از اهل مکه میگوید: حبشیها در سال هشتاد و سه، به جُدّه آمدند و با مردم جدّه درگیر شدند و مردم از مکه به جده آمدند. والی آنها عبداللَّه بن محمدبن ابراهیم بود که مردم را به جنگ در دریا روانه کرد و عبداللَّه بن محمدبن ابراهیمبن عبداللَّه بن حارثبن عبدالملکبن عبداللَّهبن ابیربیعه مخزومی فرماندهی ایشان را به دست گرفت. این مطلب را در کتابی که در باره بزرگان مکه بود و یکی از اهالی مکه به من داده بود، یافتم.
ابراهیم جدّ عبداللَّهبن محمد امیر مکه، همان ابراهیم معروف به امام فرزند محمدبن علیبن عبداللَّهبن عباس برادر سفّاح و منصور است که نوه وی عبداللَّه از سوی رشیدبن
1- «بنا بر آنچه در خلاصه «تهذیب الکمال فی اسماء الرجال»، ص 125، آمده عطاءبن ابیرباح است.»
ص: 172
مهدیبن منصور عباسی، کارگزاری مکه را بر عهده داشت و بنابراین سال هشتاد و سه که گفته شد در واقع یکصد و هشتاد و سه باید باشد.
و در برخی کتابها اسم «عبداللَّه» را «عبیداللَّه» ذکر کردهاند.
جدّه در حال حاضر، ساحل مکه است و عثمانبن عفّان اولین کسی است که آن را ساحل مکه قرار داد و اینکار را پس از مشورت با مردم و در پی درخواست آنان در سال بیست و شش هجری انجام داد، تا پیش از آن «شُعَیْبَه» ساحل مکه بود. ابنجبیر یادآور شده که در جدّه آثار دیوارههای پیرامون آن را دیده و خاطر نشان ساخته که در آن، دو مسجد وجود دارد و آنها به عمربن خطاب منسوبند و به یکی از آنها مسجد آبنوس میگویند؛ زیرا در آن دو تیرک یا ستون از چوب آبنوس به کار رفته است. این مسجد تا به امروز نیز شهرت دارد و برجاست، ولی مسجد دیگر شناخته شده نیست. ممکن است همان مسجدی باشد که نماز جمعه جدّه در آن برگزار میشود. این مسجد، آنگونه که آگاهی یافتهام، از بناهای ملک مظفر والی یمن است. همچنین ابنجبیر یادآور شده که در جدّه جایی بود که گنبدی قدیمی در آن وجود داشت، گفته شده منزل حوّا همسر آدم ابوالبشر علیهما السلام (1) بوده است. شاید همان جایی باشد که به آن قبر حوّا میگویند که جای مشهوری در جدّه است و امکان دارد که حوّا هم در آن ساکن بوده و هم در آنجا دفن شده باشد.
بعید میدانم که قبر حوّا در محل مذکور باشد، ولی ابنجبیر در این باره چیزی نمیگوید، چون به یقین بر وی پنهان مانده و پس از سفر مواردی را از یاد برده است.
و اللَّه اعلم.
فضیلت طائف
ابوهریرةبن حافظ ذهبی، آنگاه که- در نخستین سفرم به غوطه دمشق- نزد وی تحصیل میکردم، به من خبر داد که یحییبن محمدبن سعد انصاری شفاهی به وی- تنها
1- «رحلة بن جبیر، ص 55- 53، طبع دار صادر بیروت، 1384 ه. ق./ 1964 م.»
ص: 173
به وی- گفته که ابوالمنجّا بن اللّتی و دیگران گفتهاند، ابوعلی حسنبن احمد بزّار از ابومحمد عبداللَّهبن جعفربن دُرسْتْوَیْهِ نحوی، از ابویوسف یعقوببن سفیان فَسَوی (1) نقل کرده که میگوید: عبداللَّه بن حارثبن عبدالملک مخزومی، از محمدبن عبداللَّهبن انسان از پدرش از عروةبن زبیر، از زبیربن عوام نقل کرده که گفت: به اتفاق رسول خدا صلی الله علیه و آله از «لِیَّه» (2) آمدیم، وقتی به «سدره» رسیدیم، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در کنار «قرنالأسود»، در برابر سدره ایستاد و رو به سوی «نَخِب» (3) کرد و ایستاد تا مردم جمع شدند. آنگاه فرمود: شکار در «وَجّ» و «عضاهه» حرام است و خداوند- عزّوجلّ- حرام گردانده است. حضرت این سخن را پیش از ورود به طائف فرمود. این حدیث به همین صورت در جزء اول از «مشیخه» فَسَوی به نقل از حمیدی روایت شده و در سنن ابیداود (4) و مسند ابنحنبل (5) آمده، ولی به گفته نووی، اسناد آن ضعیف است. نووی به نقل از بخاری میگوید: (این روایت) صحیح نیست. و در «الإیضاح» میگوید: شکار در وَجّ (6) حرام است، ولی ضمانی در آن نیست.
محبّ طبری در تحریم شکار در وَجّ دو احتمال طرح کرده، میگوید: شاید برای حمایت از آن (شکار) باشد و در این صورت ما باید بدان پایبند باشیم و این احتمال نیز هست که در زمانی تحریم شده و سپس حرمت آن نسخ گردیده است.
نَخِب (به فتح نون و کسر خاء) وادیای در طائف است و گفته شده که وادیای است در سرزمین هذیل. و «قرن» کوه کوچکی مشرف بر «وهده» است. میافزاید: وجّ را برخی همان سرزمین طائف میدانند که به نام وجّبن عبدالحق از عمالقه (7) نامیده
1- صاحب کتاب «المعرفة و التاریخ» است.
2- حُمَیْدی میگوید: «لِیَّه» مکانی در طائف است.
3- حمیدی گوید: «نخب» مکانی در طائف است.
4- سنن ابیداود، فی المناسک، ص 93
5- مسند ابنحنبل، ج 1، ص 165
6- وج درّهای است در طائف.
7- از قبایل قدیمی ساکن عربستان.
ص: 174
شده است.
و «وحّ» (با حاء) ناحیه نعمان است. (1) حازمی بنا بر نقل قوی که نووی از وی کرده، وَحّ (با حاء) را ناحیه نعمان میداند و میگوید: وَجّ (با جیم) هم ممکن است با وَحَّ (با حاء) اشتباه شده باشد. و افزوده است: حازمی گوید که وجّ نامی برای دژهای طائف، یا نام یکی از دژهای طائف است. همچنین در «المهذب» آورده: وادیای است در طائف و صاحب «المطالع» گوید که وجّ وادی است به فاصله دو روز تا مکه و محبّ طبری نیز میگوید که در حدیث آمده: وجَّ (مکان) مقدّس است. فاکهی نیز روایت کرده که: از روایت خَوْلَه دختر حکیم، همسر عثمانبن مظعون نقل شده که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: آخرین سرزمینی که خداوند فتح کرد، در وجّ است.
فاکهی میگوید: سفیان بن عُیَیْنَه در تفسیر آن میگوید: آخرین غزوه رسول خدا صلی الله علیه و آله غزوه طائف بود که به جنگ با مردم طائف رفت؛ در صحاح جوهری نیز چنین آمده است: بهترین مطلبیکه درباره این جمله پیامبر صلی الله علیه و آله گفته شده، متعلق است به استاد ما ابومحمد بن حافظ عبدالعظیمبن عبدالقویّ منذری که میگوید: آخرین غزوهای که خداوند اهل شرک را درگیر آن کرد، غزوه طائف در پی فتح مکه معظمه بود. این مطلب را مَیُورقی در کتابی آورده که آن را «بهجة المُهَج فی بعض فضائل الطائف و وَجّ» نامیده و در آن مسائل شگفتی در فضیلت طائف در مورد این سخن الهی وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ؛ یعنی فتح مکه- روایت کرده است، طائف مهمترین و عزیزترین شهرها از نظر اوست.
مفسّران در باره آیه لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَی رَجُلٍ مِنْ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ (2)
بر آنند که منظور از دو قریه، مکه و طائف است. خداوند- جلّ جلاله- طائف را با خانه خود (مکه) همردیف آورده و این نهایت افتخار (برای طائف) است که ارزش و اعتبار و مفهوم آن به بیان نمیآید.
1- تهذیب الأسماء و اللغات، ج 2، ق 2، ص 198
2- زخرف: 31
ص: 175
فاکهی درباره آیه یاد شده میگوید: گفته میشود این آیه درباره مکه و طائف نازل شده و درباره آن مرد (رجل) نیز دو سخن گفته شده است. (1) یکی اینکه عتبة بن ربیعةبن عبد شمس است و قول دیگر اینکه مسعود بن مُعْتِب ثقفی است.
وی میافزاید: طائف از بخشهای مکه است. جایی است خوش آب و هوا با آب سرد که در گذشته برای خلفا اهمیت داشته و خلیفه کسی را مستقیماً به ولایت آنجا بر میگماشت و او را زیر نظر کارگزار مکه قرار نمیداد.
در طائف آثاری وجود دارد که به پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت داده میشود؛ از جمله «سدره» (درخت سدر) است که برای آن حضرت به دو نیم شد و توانست از میان آن عبور کند و خود همچنان بر دو ساقه، استوار است. این درخت به هنگامی که حضرت به اتفاق سنان، شبانه در غزوه طائف راه میسپرد بر سر راه ایشان قرار گرفته بود. این داستان را قاضی عیاض در «الشفا» به نقل از ابنفُوْرَک، حکایت کرده است. هنوز هم آثاری از این درخت باقی مانده که مردم بدان تبرّک میجویند. از دیگر آثار طائف مسجدی است منسوب به پیامبر صلی الله علیه و آله در پشت مسجدی که قبر عبداللَّه بن عباس (متوفای سال 68 در طائف) در آن قرار دارد؛ در دیواره قبله آن از بیرون، سنگ نبشتهای است با این عبارت:
«امّجعفر دختر ابوالفضل (2) مادر ولیعهدان مسلمانان، دستور بازسازی مسجد رسولاللَّه صلی الله علیه و آله در طائف را صادر کرد، در تاریخ یکصد و نود و دو». به گمان من مسجدی که قبرابنعباس قرار دارد، به همراه ضریح وی، به وسیله مستعینباللَّه عباسی، مرمّت گردیده است، که نام وی در منبرِ موجود در این مسجد، نوشته شده است. اسم ملک مظفر والی یمن نیز در گنبد بالای ضریح عباس- به عنوان بانی عمارت آن- مرقوم شده است. در طائف محلهای دیگری هم هست که به پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت داده میشود و نزد مردم طائف
1- خازن میگوید: درباره این مرد بزرگ، اختلاف نظر وجود دارد؛ گفته شده او ولیدبن مغیره در مکه وعروةبن مسعود ثقفی در طائف بوده است. نیز گفته شده وی عتبة بن ربیعه از مکه و کنانةبن عبدیالیل از طائف و به گفته ابنعباس، ولیدبن مغیره از مکه و حبیب بن عمیر ثقفی از طائف بوده است.
2- منظور بانو زبیده همسر رشید و مادر ولیعهد او، امین عباسی است. انتساب مأمون و معتصم به وی، تسامحی است. او دیداری از حجاز داشت و اصلاحاتی در بناهای آن به عمل آورد و بناهایی ساخت که مهمترین آنها «عین زبیده» چشمه زبیده در مکّه است.
ص: 176
معروف است.
حافظ ابومحمد قاسمبن حافظ ابوالقاسم علیبن عساکر، خبری را در فضیلت اهل طائف ذکر میکند که محبّ طبری در «القری» از وی نقل کرده است و متن آن به نقل از عبدالملکبن عبّادبن جعفر در «القری» چنین است: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که میفرمود: نخستین کسانی را که از امتم در روز قیامت شفاعت میکنم، مردم مدینه و مردم طائف هستند.
در وجه تسمیه طائف، اختلاف نظر است. سهیلی میگوید: برخی نسب شناسان یادآور شدهاند که دمُّونبن صدف- که نام اصلیِ صدف، مالکبن مالکبن مربعبن کِندَه از حضرموت است- خونی بر زمین ریخت و به طایفه ثقیف (که در محل کنونی طائف زندگی میکردند) پیوست و در آنجا اقامت گزید و به ایشان گفت: آیا میخواهید برای شما دیواری بسازم که دور تا دور شهرتان را فراگیرد؟ این دیوار را ساخت و از آن پس، طائف (طواف کننده) خوانده شد. (1) این خبر را بکری (2) آورده و سهیلی در مورد معرفی دمّون به او اعتراض کرده و مطالبی درباره او و پسرش گفته است. ابنکلبی نیز موافق این سخن، مطالبی دارد.
در وجه تسمیه طائف همچنین گفته شده که بنا به گفته برخی مفسّران، جبرئیل آن را به گِرد کعبه طواف داده است؛ در تفسیر این آیه از سوره: قلم؛ فَطَافَ عَلَیها طآئِفٌ مِّن رَّبِّکَ وَ هُمْ نآئِمُونَ (3)
گفته میشود که جبرئیل علیه السلام آن را از جای خود کند و به مکه آورد و به گرد خانه کعبه طواف داد و سپس خداوند متعال آن را در جای امروزی قرار داد؛ از این رو طائف نام گرفت. این نقل قول به اختصار از کتاب سهیلی آورده شد.
مَیُورقی از ازرقی نقل کرده که طائف به این خاطر چنین نامی به خود گرفت که جبرئیل پس از برکندن آن از شام، با دعای حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام به درگاه پروردگار
1- الروض الأُنُف، ج 4، ص 161
2- «معجم ما استعجم»، ج 2، ص 557
3- قلم: 19
ص: 177
که فرمود: وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ (1)
؛ «و مردمش را از میوهها روزی ده»؛ هفت بار به دور خانه کعبه طوافش داد.
بدینترتیب مطالبی در فضیلت طائف و اخبار آن بیان کردیم. از جمله شگفتیهای طائف مطلبی است که میورقی به نقل از فقیه ابومحمد عبداللَّهبن حموا نجاری به نقل از شیخالخدّام حَرَم نبوی «بدر الشهابی» ذکر کرده که میگوید: ابریق (آفتابه) او در عینالأزرق (چشمه ازرق) طائف افتاد و در عینالأزرق مدینه پیدا شد. (2)
1- بقره: 126
2- این روایات و روایات مشابه، در انتقال طائف از شام به وسیله جبرئیل و پیدا شدن آفتابهای که در عینالازرق طائف افتاد و در مدینه پیدا شده، از افسانههای قدیمی و خرافات عوام الناس است که هیچ دلیلی بر صحت آنها وجود ندارد و عقل هم آنها را نمیپذیرد- مؤلف.
ص: 178
صفحه سفید
ص: 179
باب هفتم: بنای کعبه معظمه و بازسازی آن
بنای کعبه معظمه
شکی نیست که کعبه معظمه، بارها تجدید بنا شده است. در تعداد بنای آن، اختلاف است و از مجموعه آنچه در این باره گفته شده، نتیجه گیری میشود که کعبه معظمه، ده بار (از نو) ساخته شده؛ از جمله بنای آن به وسیله فرشتگان علیهم السلام، حضرت آدم علیه السلام، فرزندان آدم، ابراهیم خلیل علیه السلام، عمالقه، قوم جُرهم، خاندان قصیّبن کلاب، قریش، عبداللَّه بن زبیر بن عوام اسدی و به وسیله حجاج بن یوسف ثقفی است. البته تعبیر «بنا» از روی تسامح است؛ چراکه در هر بار- چنان که خواهیم دید- تنها قسمتی از آن ساخته شده و در واقع مرمّت گردیده است. این مطلب را بدان سبب ذکر کردیم که سهیلی و نووی در مورد تعداد بنای کعبه، این رقم را آوردهاند. (1) مطلبی به خط عبداللَّه بن عبدالملک مرجانی دیدهام که عبدالمطلب جد پیامبر صلی الله علیه و آله پس ازقصیّ وپیش از قریش، کعبه را ساخت و ازدیگری چنین مطلبی ندیدهام و میترسم که توهّمی بیش نباشد.
اما در مورد ساخت کعبه از سوی ملائکه، این مطلب را ازرقی در تاریخ خود (2)
1- نک: الروض الأُنُف، ج 1، ص 221 و تهذیب الأسماء و اللغات، ج 2، ق 2، ص 124
2- اخبار مکه، ج 1، ص 32 و 33
ص: 180
یادآور شده و گفته است که این امر پیش از آفرینش حضرت آدم علیه السلام بوده است و دلیلش هم خبری است که از (امام) زینالعابدین]« [روایت کرده و از گفتههای ابنعباس نیز در تأیید بنای کعبه به وسیله ملائکه، آورده است.
نووی نیز در «تهذیب الأسماء واللغات» (1) از بنای کعبه به وسیله ملائکه سخن گفته و آن را نخستین بنای کعبه بر شمرده است. ولی از بنای کعبه به وسیله آدم علیه السلام سخن به میان نیاورده است که از وی شگفت است؛ زیرا شهرت بنای کعبه به وسیله حضرت آدم، اگر بیشتر از بنای ملائکه نباشد، کمتر نیست. هرچند هیچ یک از دوخبر، قطعی و مؤکد نیست، ولی در صورت صحّت، آنها را باید تأسیس و بنا نهادنِ کعبه تلقّی کرد.
در مورد بنای کعبه به وسیله حضرت آدم علیه السلام در کتاب «دلائل النبوّه» بیهقی خبری منسوب به پیامبر صلی الله علیه و آله به دستمان رسیده که از این قرار است: ابوعبداللَّه حافظ، از ابوجعفر محمد بن محمد بن عبداللَّه بغدادی، از یحییبن عثمان بن صالح، از ابوصالح جهنی، از ابنلهیعه، از یزید، از ابیخیر، از عبداللَّه بن عمرو بن عاص نقل کرده که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند جبرئیل را نزد آدم و حوّا فرستاد و به ایشان گفت: برای من خانهای بسازید. جبرئیل محدوده خانه را برای آنها مشخص کرد و حضرت آدم شروع به حفاری نمود و حوّا خاکها را جابهجا میکرد، تا اینکه (در حفاری) به آب رسید، آنگاه از آن زیر ندا آمد: کافی است ای آدم، وقتی به فرمان الهی ساخته شد، باید به گرد آن طواف کنی. و به او گفته شد: تو نخستین انسانی و این نخستین خانه است. آنگاه قرنها سپری شد و به (زمان) حج حضرت نوح علیه السلام رسید. پس از آن نیز قرنها گذشت و (به زمانی رسید که) حضرت ابراهیم علیه السلام پایههای خانه را بالا برد. بیهقی میافزاید: این خبر مرفوع را تنها ابنلهیعه نقل کرده است.
ازرقی نیز از بنای کعبه معظمه به وسیله حضرت آدم علیه السلام یاد کرده و در این باره به دو خبری که از ابنعباس روایت کرده، استناد نموده است. در یکی از آنها آمده است که او
1- تهذیب، ج 2، ق 2، ص 124
ص: 181
(حضرت آدم علیه السلام) کعبه را از پنج کوه؛ یعنی لبنان، طور زیتا، طور سینا، جودیّ و حِرا ساخت تا اینکه بر روی زمین قرار گرفت و استوار شد. (1) در خبر دوم: حضرت آدم علیه السلام نخستین کسی است که خانه را ساخت و در آن نماز گزارد. (2) در کتاب عبدالرزاق آمده است که حضرت آدم علیه السلام کعبه را از این پنج کوه ساخت و کوه حِرا را محور کار خود (مربض) قرار داد.
محبّ طبری گوید: «مربض» شالوده دایره مانند خانه کعبه است. ازرقی در اثنای خبر مربوط به بنای کعبه به وسیله حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام، به سند خود از ابناسحاق خبری را نقل میکند که نشان از ساختن کعبه به وسیله حضرت آدم دارد. (3) در این که نخست ملائکه کعبه را ساختهاند یا حضرت آدم علیه السلام، اختلاف است. ازرقی شاهدی بر هر دو ادّعا آورده است و ما آنها را در اصل این کتاب نقل کردهایم.
بیتالمعمور که خداوند برای آدم فرو فرستاد
در تاریخ ازرقی به نقل از مقاتل، با اسناد حدیث به پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده که آن حضرت در سخنانی فرمودهاند: حضرت آدم علیه السلام گفت: پروردگارا! من بر بدبختی خویش آگاهم. من اندکی از نور تو را میبینم. خداوند نیز «بیت المعمور» را هم عرض خانه کعبه در یاقوت سرخ برای او فرو فرستاد که البته طول آن از آسمان تا زمین بود و به وی دستور داد که به گرد آن طواف کند و بدین ترتیب خداوند غصّه و ناراحتی حضرت آدم علیه السلام را برطرف ساخت تا این که در زمان نوح (4) (بیت معمور) برداشته شد.
ازرقی نیز در مورد بنای کعبه به وسیله حضرت آدم علیه السلام سخن گفته است. وی به سند خود از وهببن منبّه نقل کرده که او گفت: چون خیمهای که پس از هبوط حضرت آدم به زمین، برای پوشش او در نظر گرفته شده بود، پس از وفات آدم، برداشته شد. فرزندان او
1- اخبار مکه، ج 1، ص 37
2- همان.
3- اخبار مکه، ج 1، ص 64
4- همان، ص 38
ص: 182
در همان جا خانهای با گِل و سنگ ساختند که همچنان برجاست و آنها و کسانی که بعد از ایشان آمدند، آن را مرمّت کردند تا زمان نوح علیه السلام که دنیا غرق گردید و او جای آن را عوض کرد، تا اینکه برای حضرت ابراهیم علیه السلام آماده شد.
حافظ ابوالقاسم سهیلی (1) در فصلی که به بنای کعبه اختصاص داده، گوید: در طول زمان، کعبه پنج بار بنا گردید؛ نخستین بار زمانی بود که شیثبن آدم علیه السلام آن را بنا کرد.
به نظر من این سخن با نظر پیشگفته، در باره نخستین کسیکه کعبه را بنا کرد، مخالف است. در آنجا یکی از ملائکه یا حضرت آدم علیه السلام به این عنوان مطرح شده بود.
شاید علت این که برخی قائل به ساختن کعبه برای اولین بار به وسیله شیث فرزند آدم علیه السلام هستند، این باشد که بنای کعبه با گِل و سنگ صورت گرفت، حال آنکه بنای حضرت آدم علیه السلام تنها- بنا به آنچه در خبر بنای کعبه به وسیله حضرت آدم علیه السلام آمده- منحصر به اساس و پایه خانه کعبه بوده و خداوند خانهای را که به گرد آن میچرخید، نازل کرد و آن همان «بیتالمعمور» است که دربارهاش سخن رفت و شاید هم همان خیمهای باشد که در خبر وهببن منبّه به آن اشاره شده.
چه بسا علت انتساب بنای کعبه به شیثبن آدم علیه السلام، این بوده که وی- بنابر آنچه از وهببن منبّه روایت شده- وصیّ پدرش بوده است. ولی در مورد بنای کعبه به وسیله ابراهیم خلیل علیه السلام این امر چنانکه در قرآن کریم و سنت شریف آمده، قطعی و مؤکَّد است و بنا بر گفته فاکهی به نقل از علیبن ابیطالب]« [و یقینی که شیخ عمادالدین بن کثیر در تفسیر خود بدان دارد و میگوید خبری از معصوم نیامده که خانه کعبه پیش از ابراهیم خلیل ساخته شده، حضرت ابراهیم نخستین کسی است که خانه کعبه را ساخته است.
در تاریخ ازرقی از ابناسحاق روایت شده که وقتی حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام خانه کعبه را ساخت، ارتفاع آن را نُه ذرع و عرض آن را، از رکن اسود تا رکن شامی که حجرالأسود در آنجاست، سی و دو ذرع و فاصله میان رکن شامی تا رکن غربی را
1- الروض الأُنُف، ج 1، ص 221
ص: 183
بیست و دو ذرع و طول پشت آن را از رکن غربی تا رکن یمانی سی و یک ذرع و عرض بخش یمانی آن را از رکن اسود تا رکن یمانی بیست ذرع در نظر گرفت و درِ آن را در زمین به طرف داخل حفر کرد، به طوریکه وقتی کسی وارد میشود در سمت راستش خزانه کعبه قرار دارد. در حالی که او مشغول بنا بود، (پسرش) اسماعیل سنگها را روی شانه برایش میآورد. (1) ابنالحاج مالکی در منسک خود مطالبی در باره بنای کعبه به وسیله حضرت ابراهیم علیه السلام آورده و گفته است: ویژگی بنای کعبه که به دست ابراهیم علیه السلام ساخته شد، این بود که از سمت عقب، دایره مانند بود و دارای دو رکن (گوشه) یعنی رکنهای دوگانه یمانی بود که وقتی قریش آن را ساختند، تبدیل به چهار رکن شدند.
از ابنعباس روایت شده که گفت: به خدا سوگند آنها (ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام) خانه کعبه را با نی و سنگ نساختند و چیزی با خود نداشتند که سقفی بر آن نهند، ولی آن را برافراشتند و به دور آن طواف کردند. از عثمانبن ساج نیز روایت شده در خبری که به او رسیده، ابراهیم خلیل علیه السلام کعبه را از سنگهای هفت کوه ساخت. ابیقُلابه نیز روایت کرده که او (ابراهیم علیه السلام) آن را از پنج کوه ساخت: حِرا، ثَبیر، لبنان، طور و جبلاحمر.
از قَتاده روایتشدهکه گفت: بهما گفتهاند کهابراهیم خلیل علیه السلام خانه کعبه را از پنج کوه ساخت: از طور سینا، طور زیتا، (2) لبنان، جودی (3) و حِرا. و میافزاید: به ما گفته شده که پایههای آن را از کوه حرا آوردهاند. همچنین گفته شده که حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام خانه کعبهراازششکوه ساخت؛ از کوههایابوقبیس، طور، قدس، ورقان، رَضْوی واز کوه احُد. (4)
1- اخبار مکه، ج 1، صص 64 و 65
2- طور زیتا، کوهی است در قدس، مشرف بر مسجد الأقصی.
3- جودی، کوهی است مشرف بر رود دجله و بر جزیره ابنعمر، که روستایی از بخشهای موصل است. بر این کوه بود که کشتی نوح علیه السلام پس از فروکش کردن توفان، به زمین نشست.
4- همچنین نک: احادیثی که ابنعساکر در تاریخ مدینه دمشق، ج 2، صص 124- 120 در باره کوههای بهشت یا کوههایی که خانه کعبه با آنها ساخته شد، آورده است. نیز به آنچه ابنشداد در الأعلاق الخطیره، ج 2، ص 35، روایت کرده است.
ص: 184
به نظر من، این روایات، آن حکمت (خداوندی) را که سهیلی در ساخته شدن خانه کعبه به وسیله حضرت ابراهیم علیه السلام از پنج کوه یاد کرده خدشهدار میسازد؛ زیرا پس از یادآوری اینکه وی (ابراهیم خلیل علیه السلام) خانه کعبه را از پنج کوه؛ یعنی طور زیتا، طور سینا، جودی، لبنان و حِرا ساخته، میگوید: به حکمت خداوندی توجه کن که بنای آن را از پنج کوه ساخت و از این نظر به آن مفهومی داد و آن را به عنوان قبله نمازهای پنجگانه و ستون اسلام در نظر گرفته است. (1) اما بنای کعبه به وسیله عمالقه و جرهم را ازرقی یاد کرده و با سند خود از علیبن ابیطالب]« [روایت کرده که ضمن خبر بنای کعبه به وسیله حضرت ابراهیم علیه السلام فرموده است: پس از آن، (کعبه) منهدم شد و عمالقه آن را بنا کردند. سپس دوباره منهدم شد و قبیلهای از طایفه جرهم آن را بنا کردند و بعد از آن منهدم گردید و قریش آن را بنا کردند. (2) فاکهی نیز این خبر را آورده و به سند خود از حضرت علی]« [روایت کرده که فرمود: نخستین کسی که بیت (اللَّهالحرام) را ساخت، حضرت ابراهیم علیه السلام بود، سپس ویران شد و جرهم آن را ساختند، پس از آن منهدم گردید و عمالقه آن را ساختند و سپس منهدم شد و قریش بنایش کردند.
به نظر من، این (روایت) به معنای آن است که جُرهُم پیش از عمالقه خانه کعبه را ساختند، حال آن که روایت قبلی، گویای آن بود که عمالقه پیش از جرهم خانه کعبه را بازکردند. این در حالی است که محبّ طبری در «القری» خبر اول را قطعی دانسته است.
مسعودی یادآور شده کسی که از جرهم بود و خانه کعبه را بنا کرد «حارثبن مُضاض اصغر» بودهاست؛ زیرا در ضمن بیان اخبار جُرهم، درباره او میگوید: حارث، بر بنای بیتاللَّهالحرام افزود و آن را به صورتیکه بنای ابراهیم علیه السلام بود، در آورد.
1- الروض الأُنُف، ج 1، ص 223
2- اخبار مکه، ج 1، ص 62
ص: 185
زبیربن بکار قاضیِ مکه، در کتاب «النسب» در باره بنای کعبه به وسیله قصیّبن کلاب، چنین آورده است: و خبر ابوعبیدةبن عبدالعُزّیبن عمران العنبسی گفته است:
قصیّ اقدام به بنای بیت (اللَّهالحرام) کرد و مخارج آن را گرد آورد و سپس ویرانش ساخت و پس از آن بنایی ساخت که هیچکس تا آن زمان، چنان بنایی در آن نساخته بود، و در همان زمان که میساخت این اشعار را میگفت:
ابنی وبیتیاللَّه یرفعها ولیبن أهل وُرّاثها بعدی
بیتاً بها و تمامها و حجابها بید الإله و لیس بالعبدی
قُصَّی آن را ساخت و برایش با چوب دَوْم (1) و برگ درخت خرما، سقف گذاشت و اندازهاش را بیست و پنج ذرع قرار داد. به همین خاطر اعشی بکربن وائل در بارهاش سروده است:
فإنّی و ثوبی راهب اللُّجّ والتی بناها قُصَّیٍ و المضاض بن جُرْهُم
لئن جدّ أسباب العداوة بیننا لترحلنّ منّی علی ظهر شیهم
زبیربن بکّار در جاهای دیگر هم در این باره سخن گفته است که در بخش مربوط به اخبار قصیّ، از آن یاد خواهیم کرد. تمام این مطالب را فاکهی، به نقل از زبیر، در کتاب خود اخبار مکه، نقل کرده است.
فاکهی در باره بنای کعبه به وسیله قصی، از غیر زبیر هم نقل قول کرده است؛ زیرا در خبر مربوط به قصی میگوید: عبداللَّهبن ابیسلمه از عبداللَّه بن یزید، از ابنلهیعه، از محمدبن عبدالرحمان ابوالأسود برایم نقل کرد: که شنیدهام قصیّبن کلاب خانه کعبه را پس از حضرت ابراهیم علیه السلام و پس از وی، قریش آن را بنا کرد.
ابوعبداللَّه محمدبن عائذ دمشقی در مغازی خود آورده که قصیبن کلاب بیت (اللَّهالحرام) را بنا کرده و ماوردی در «الاحکام السلطانیه» این خبر را بهطور قطع تأیید
1- درختی شبیه نخل.
ص: 186
کرده است؛ زیرا میگوید نخستین کس از قریش که بنای کعبه را پس از ابراهیم علیه السلام تجدید کرد، قصیّبن کلاب بود که با چوب درخت دوْم و برگ درخت خرما سقف آن را پوشاند. (1) این مطلب را ازرقی نیاورده است. واللَّه اعلم.
امّا در مورد این گفته عبدالعزیزبن عمران، در خبری که زبیربن بکار آورد و اندازهاش را بیست وپنج ذرع قرار داد، جای تأمل است؛ زیرا اگر منظور آن استکه قصیّ ارتفاع کعبه را بیست و پنج ذرع قرار داد، این سخن مخالف اخبار مشهوری است که میگوید ابراهیم علیه السلام ارتفاع آن را نُه ذرع قرار داد و قریش هم نُه ذرع بر طولش افزودند. و اگر منظور آن است که قصی عرض آن را بیست و پنج ذرع قرار داد، عرض شرقی- غربی آن در بنای ابراهیم خلیل علیه السلام کمتر از سی ذرع نیست و حتّی فزونتر هم هست که البته در میزان این فزونی اختلاف وجود دارد. بنابراین، منظور عرض آن از جهت شامی و یمانی است که در این راستا عرض بیتاللَّهالحرام سه ذرع- یا کمی بیشتر- از بیست و پنج ذرع کمتر است و هرکس پس از ابراهیم خلیل علیه السلام کعبه را بنا کرد، تنها روی پایههای (قبلی) آن بنا کرد، ولی قریش در جهت عرض شرقی- غربی چند ذرعی از پایههای ساخته شده از سوی حضرت ابراهیم علیه السلام به اقتضای شرایط، کاستند و حَجّاج نیز از روی لجاجت پس از ابنزبیر چنین کرد که بدان خواهیم پرداخت.
در مورد بنای کعبه از سوی قریش باید گفت که در سنت شریف و با روایت صحیح از پیامبر صلی الله علیه و آله ثابت شده است که خود آن حضرت صلی الله علیه و آله نیز زمانی که- بنا به اعلام قطعی ابن اسحاق و تنی چند از علما- سی و پنج سال داشتند، شاهد آن بودند. موسیبن عقبه در «مغازی» خود و ابنجماعه در «منسک» بنا به نقل «مغلطای» از تاریخ یعقوب بن سفیان، سن حضرت را بیست و پنج سال دانسته و ابنخلیل نیز در «منسک» خود قاطعانه بر سی سالگی آن حضرت در آن زمان پای میفشارد. البته این روایت معروفی نیست و گویا کلمه پنج از کنار سی، افتاده باشد. واللَّه اعلم.
1- الأحکام السلطانیه، ص 160
ص: 187
گویند که آن حضرت در زمان بنای کعبه به وسیله قریش، در سنین نوجوانی بوده است. این نظر را ازرقی آورده و در بخشی با عنوان «طول و عرض کعبه از داخل و خارج، از روزگار کهن تا به امروز» چنین میگوید: «آنگاه که قریش در زمان جاهلیت آن را بنا کردند، پیامبر صلی الله علیه و آله نوجوان بود.» فاکهی مطلبی در تأیید این گفته دارد و در آنچه ذکر کرده سخنی هم از سنّ پیامبر صلی الله علیه و آله به میان آورده و حضرت را نوجوان دانسته است؛ زیرا معمولًا به کودک از تولد تا زمان بلوغ بچه میگویند و آنچه فاکهی در این باره گفته در توضیحاتی که وی تحت عنوان: «در باره طول و عرض کعبه از زمان حضرت ابراهیم علیه السلام تا به امروز» آورده میگوید: «آنگاه قریش در زمان جاهلیت آن را بنا کردند و ما در آنجا که بنای کعبه به وسیله قریش پرداختیم، گفتیم که در آن زمان پیامبر صلی الله علیه و آله به سن بلوغ نزدیک شده بود.»
این گفته و آنچه ابنخلیل نقل کرده، هر دو به دلیل تضاد با روایت مشهور در مورد سنّ آن حضرت در زمان بنای کعبه به وسیله قریش، جای شگفتی دارد؛ روایت مشهور را ابناسحاق و ابنعقبه ذکر کردهاند، ولی گفته ابنخلیل را جای دیگری ندیدهام. آن حضرت صلی الله علیه و آله- به هنگامی که قریش در قرار دادن حجرالأسود در کعبه، دچار اختلاف شد- شخصاً به اینکار اقدام کرد.
علت بنای مجدد کعبه به وسیله قریش نیز رنگ سوخته آن بر اثر آتشسوزی و سیلاب عظیمی بود که بدان وارد شد و به دیوارهایش- پس از آن آتش سوزی- صدمه وارد شد. از این رو ارتفاع آن را از بیرون هجده ذرع قرار دادند و آن نُه ذرع بیش از ارتفاعی بود که حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام در مرّمت کعبه در نظر گرفت. از عرض آن نیز چند ذرعی کاستند و به حِجر اختصاص دادند؛ چون هزینهای که برای این کار تدارک دیده بودند، امکان عرض بیشتر را نمیداد. آنها دری نیز برای آن تعبیه کردند تا هرکس را خواستند راه دهند و هرکس را نخواستند از ورودش مانع شوند. آن در را با سنگ محکمکاری کردند و در داخل آن شش ستون در دو ردیف سه تایی، از بعد از حجر تا رکن یمانی قرار دادند و در رکن شامی از درون، نردبان نهادند، تا بتوان به روی بام آن
ص: 188
رفت و پشت بامی ساختند و ناودانی در آن قرار دادند که آبِ جمع شده را به حِجر میریخت. این فشرده مطلبی بود که ازرقی در خبر مربوط به ساخت کعبه به وسیله قریش، (1) آورده است و ما تمام آن را و آنچه را ابناسحاق در این مورد گفته و مطالب دیگر مربوط به آن را در اصل این کتاب، آوردهایم.
ازرقی و فاکهی در مورد آنچه قریش بر طول کعبه نسبت به بنای حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام افزودهاند، مطلب شگفتی نوشتهاند؛ ازرقی در مطلبی با عنوان، «در باره بنای کعبه به وسیله قریش در زمان جاهلیت» میگوید: «جدم از داودبن عبدالرحمان عطار، از عبداللَّهبن عثمانبن خیثم قاری به نقل از ابیالطَفَیل خبری در باره بنای کعبه به وسیله قریش نقل کرده که در آن آمده است: آنگاه آن را ویران کردند و در بیست ذرع طول، دوباره ساختند.»
اما فاکهی گفتهاست: «عبداللَّهبن ابیسلمةبن أزهر، ازابراهیمبن منذر، از عبدالعزیزبن عمران از عبداللَّه بن عثمانبن ابیسلیمان، از پدرش، از ابنزبیر نقل کرده که گفت: عثمانبن عفّان- که از احوال جاهلیت و نیز بنای بیتاللَّهالحرام آگاه بود- گفت:
وقتی کعبه ویران شد، قریش آن را با سنگهای درّه که بر کتف خود حمل میکردند. بنا کردند و ارتفاع آن را به اندازه بیست ذرع گرفتند. آنها سنگها را از «اجیاد» میآوردند.»
شگفتی این مطالب در آن است که با نظر پیش گفته ازرقی و فاکهی و دیگران، که طول کعبه بنا شده از سوی قریش را هجده ذرع دانستهاند، مخالفت دارد. فاکهی در این باره نیز که چه کسی حجرالأسود را پس از بنای آن به وسیله قریش در کعبه قرار داد، مطلب شگفتی بیان کرده است. او میگوید: عبّادبن عبدالرحمان اعرج خدمتکار ربیعةبن حارث مدعی شده: کسی- که به وی بدگمان نیستم- از حسانبن ثابت (که خود شاهد بنای آن بود) نقل کرده که میگوید: عبدالمطّلببن هاشم را دیدم که مردی سالمند بود و بر دیواره کعبه نشسته و ابروانش به هم پیوسته بود و مردم برای برداشتن حجرالأسود با
1- نک: اخبار مکه، ج 1، ص 157 به بعد.
ص: 189
همدیگر درگیر بودند و وقتی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله داوری کرد و قریش (حجرالأسود) را بر عبایی که پیامبر صلی الله علیه و آله قرار داده بود، برداشتند، آن را به طرف عبدالمطلب بلند کرد و این عبدالمطلب بود که آن را با دست خود در جایش قرار داد. و محمدبن علی در ضمن سخنش به وی گفت: به خدا سوگند این مطلب را از هیچ یک از افراد خانوادهام نشنیدم و از هیچ کس هم نشنیدم که جز این بگوید که رسول خدا صلی الله علیه و آله بود که آن را با دست خود در جایش قرار داد. (1) عثمان گوید: محمد گفت: از برخی علما شنیدم که عبدالمطلب خود (حجرالأسود را) به دست گرفت و قریش دستان خود را زیر دست او گذاشتند و سپس آن را بلند کردند و به جای خود قرار دادند و آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله به دست خود آن را در جای اصلیاش نهاد و همه این مطالب را در رکن شنیدیم.
شگفتی این خبر در آن است که میگوید: عبدالمطلب در زمان بنای کعبه از سوی قریش، حجرالأسود (را در رکن) قرار داد؛ و این با قول مشهور مبنی بر این که پیامبر صلی الله علیه و آله در زمان بنای کعبه از سوی قریش به دست خویش حجرالأسود را در جای خود نهاد، مخالفت دارد. در تأیید آن نیز همین بس که پیامبر صلی الله علیه و آله به هنگام وفات عبدالمطّلب که هشت ساله، یا هشت سال و یک ماه و ده روزه، یا نُه ساله، یا ده ساله، شش ساله و یا سی ساله بود، حال آنکه به هنگام بنای کعبه آن حضرت سی و پنج سال و یا بنا به روایت مشهور، در زمان بنای کعبه از سوی قریش، سن آن حضرت بیست و پنج ساله بود. (2) اگر چنین باشد عبدالمطلب نمیتواند در زمانی که قریش کعبه را ساختند، به دست خود حجرالأسود را در جایش قرار داده و یا حتی در زمان بنا، حضور داشته باشد، هرچند فاکهی در جای دیگری و در ذکر اخبار «تبّع» مطلبی به این مضمون دارد که عبدالمطلب در بنای کعبه از سوی قریش حضور داشته است.
1- ضعف و سستی این روایت کاملًا روشن است؛ زیرا مسلّم است زمانی که عبدالمطّلب وفات یافت، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هشت ساله بود.
2- روایت مشهور چنین است. بنا بر آنچه ابناسحاق در روض الأُنُف، ج 1، ص 221، روایت کرده، حضرت رسول صلی الله علیه و آله در آن زمان سی و پنج سال داشتند.
ص: 190
اما بنای کعبه توسط ابنزبیر، مشهور و مسلّم است، علت آن نیز صدماتی بود که کعبه بر اثر سنگهای منجنیق ایّام محاصره ابنزبیر در مکه به کعبه اصابت کرده بود. در اوایل سال شصت و چهار هجری، ابن زبیر به دلیل مخالفت با یزیدبن معاویه توسط لشکریان وی درمحاصره قرار گرفت، همچنین بر اثر آتش سوزی که برخی نزدیکان ابنزبیر در خیمهاش به راه انداختند، باد شعلههای آن را به پرده کعبه و چوب ساجِ به کار رفته در دیوار کعبه رساند. از طرفی بر اثر فرسودگی و ویرانی دیوارههایش کوتاه شده و سنگهایش پراکنده شده بود پس از آن که به دنبال مرگ یزید بن معاویه، حصین بن نمیر از محاصره مکه دست برنداشت، ابنزبیر چنین دید که کعبه را خراب کند و از نو بسازد.
برخی با وی موافق و افراد بسیاری با او مخالف بودند که از جمله مخالفان، ابنعباس بود.
هنگامی که قرار شد آن را ویران کنند، بسیاری از مردم مکه از بیم آن که دچار عذاب شوند، به منا رفتند و ابنزبیر گروهی حبشی را مأمور خرابی کعبه گردانید؛ به امید آن که در میانشان آن حبشی که پیامبر صلی الله علیه و آله خبر از ویران ساختن کعبه به وسیله او داده بود، یافت شود. بدین ترتیب کعبه خراب و با خاک یکسان گردید. ویرانی کعبه به دستور ابنزبیر، روز شنبه نیمه جمادی الآخر سال شصت و چهار بود که (پس از آن) کعبه را بر همان پایههای ابراهیم خلیل علیه السلام بنا کرد و فضایی را که قریش از آن بیرون کرده و به حجر اختصاص داده بود، بدان باز گرداند. و به همان اندازه که قریش به طول آن نسبت به بنای ابراهیمخلیل علیه السلام افزوده بود؛ یعنی نُه ذرع بدان افزود. بدین ترتیب طول آن بیست و هفت ذرع برابر بیست و هفت مدماک (1) گردید.
آنگاه برای آن دو درِ چسبیده به زمین در نظر گرفت که یکی از آنها امروزه موجود است و دیگری که روبهروی آن است، بسته شده است. برای این کار و نیز آنچه را که قریش از کعبه کاسته و به حجر افزوده بودند- از اطلاعاتی که خالهاش عایشه به وی داد و بدان خواهیم پرداخت- بهره گرفت و برای آن سه ستون در یک ردیف قرار داد و در رکن شامی، پلههایی ساخت که از آن به روی بام بروند و ناودانی در پشت بام گذاشت که
1- «مدماک» واحد قدیمی اندازهگیری نزد اهل مکه بوده است.
ص: 191
(آب باران را) به روی حجر میریخت و روزنههایی برای تابش نور در آن قرار داد. این بود خلاصهای از آنچه ازرقی در خبر مربوط به بنای کعبه به وسیله ابنزبیر آورده بود. (1) و در صحیح مسلم (2) روایتی به نقل از عطاء بن ابیرباح آمده مبنی بر این که ابنزبیر ده ذرع بر طول کعبه افزود و این خبر اقتضا میکند که ابنزبیر کعبه را در آن زمان که ازرقی ادّعا کرده، ویران نکرده باشد.
ابناثیر در الکامل (3) تصریح دارد که عمارت کعبه به وسیله ابنزبیر در سال شصت و پنج بوده و میگوید: گفته شده که در سال شصت و چهار بوده است- که این مطابق گفته ازرقی است. و قول نخست او مطابق با روایتی است که در صحیح مسلم آمده است؛ زیرا در آن روایت و در حدیث عطاءبن ابیرباح آمده که گفته است: وقتی در زمان یزیدبن معاویه و به هنگام یورش مردم شام به مکه، کعبه آتش گرفت و آن اوضاع پیش آمد، ابنزبیر آن را به حال خود رها کرد تا مردم در موسم حج، به آنجا آمدند و پس از اتمام مراسم در میان مردم حاضر شد و خطاب به آنها گفت: ای مردم، در مورد کعبه به من بگویید که آن را ویران کنم و از نو بسازم یا به مرمّت و تعمیرش بپردازم و خرابیهای آن را اصلاح کنم؟ ابنعباس به وی گفت: به نظر من بهتر آن است که به مرمّت و اصلاح خرابیهای آن بپردازی و خانه و حجرالأسودی که مردم بدان اسلام آوردهاند و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با وجود آن، مبعوث گردید، دست نزنی، ابنزبیر گفت: اگر خانه کسی از شما بسوزد، راضی نمیشود مگر آنکه بازسازی شود؛ حال در مورد خانه خدا چه میگویید؟ من سه بار استخاره میکنم و سپس تصمیم خود را میگیرم. او پس از سه بار استخاره، تصمیم گرفت که کعبه را ویران سازد. مردم از او فاصله گرفتند تا این که نخستین فرد را برگزیند و خواست خدا را به مورد اجرا بگذارد، تا این که مردی بالا رفت و از آن بالا سنگی پایین انداخت. وقتی مردم دیدند که بلایی بر سر او نیامد، آنها نیز چنان کردند
1- اخبار مکه، ج 1، ص 201 به بعد.
2- شماره 1333 فی الحج: «باب نقض الکعبة و بنائها».
3- «الکامل فی التاریخ»، ج 4، ص 207
ص: 192
و (کعبه را) ویران و با خاک یکسان کردند ... وجه اختلاف و تناقض این روایت با آنچه ازرقی آورده در آن است که ابنزبیر هنگامی اقدام به ویرانی خانه کعبه کرد که مردم از مراسم حج برگشته بودند و زمان حج غیر از آن زمانی است که ازرقی در مورد ویرانی کعبه به وسیله ابنزبیر بیان کرده و اندکی پیش بدان اشاره کردیم.
بنابر حدیث عطاءبن ابیرباح، بنای کعبه از سوی ابنزبیر در آخر ذیالحجه سال شصت و چهار و ابتدای سال شصت و پنج خواهد بود که این تاریخ با تاریخی که ابناثیر به طور قطع اعلام کرده؛ تطابق دارد. واللَّه اعلم.
من در تاریخ ازرقی، ذکری از تاریخ اتمام بنای کعبه به وسیله ابنزبیر ندیدم که بنا به روایت المسبّحی در تاریخ خود- که به خط حافظ رشیدالدین بن حافظ زکیالدین منذری در «مختصر تاریخ المسبّحی» دیدم- همان سال شصت و پنج است.
محبّ طبری مطلبی دارد به این مضمون که ابنزبیر بنای کعبه را در شب هفدهم رجب سال شصت و چهار به پایان رسانید؛ زیرا تحت عنوان «درباره عمره تنعیم» در باب سی و هشتم از «القری»، آورده است که ابنزبیر پس از فراغت از بنای کعبه، از تنعیم برای عمره محرم شد.
ابوالولید نیز یادآور شده که ویران ساختن کعبه در روز شنبه، نیمه جمادی الآخر سال شصت و چهار بوده و ظاهراً، آغاز بنای کعبه بلافاصله پس از پایان ویرانی آن انجام گرفته است. مردم مکه هر سال در شب بیست و هفتم رجب به عمره میپردازند و این عمره را به ابن زبیر نسبت میدهند و بعید نیست که بنای کعبه، تا این تاریخ به درازا کشیده باشد؛ چرا که پایبندی مردم به این سنت، ناشی از تکرار کار پیشینیان (در مورد عمره رجب) است و انجام این کار، دلیلی بر صحّت این انتساب است و معلوم میشود که در آن زمان، (ابنزبیر) به عمره رفته است و زمان پایان بنای کعبه نیز همین تاریخ بوده است.
در این که پس از بنای کعبه به وسیله ابنزبیر، چه کسی حجرالأسود را در کعبه قرار داد، اخبار گوناگونی رسیده است. برخی میگویند: عبداللَّهبن زبیر خود این کار را کرد.
ازرقی در خبری که از واقدی به سند خود روایت کرده، چنین خبری را نقل کرده
ص: 193
و آورده است: وقتی بنای کعبه به رکن رسید، ابنزبیر آمد و خود حجرالأسود را در جایش قرار داد و با یک رشته مو آن را بست. همچنین گفته شده که عبّادبن عبداللَّه بن زبیر حجرالأسود را در جای خود قرار داد.
ازرقی (1) در خبری آورده است که عبداللَّه بن زبیر به پسرش عبّاد و جُبَیربن شَیبه دستور داد که رکن را میان پارچهای قرار دهند و هنگامی که در یک روز بسیار گرم مشغول نماز با مردم است، بیرون آورند تا کسی با خبر نشود و برای قرار دادنش، به رقابت نپردازند. آنها نیز چنین کردند. در آن خبر آمده است: کسی که حجرالأسود را در جای خود گذاشت، عبّادبن عبداللَّهبن زبیر بود و جبیربن شیبه او را یاری داد.
گویندکه حمزةبن عبداللَّه بن زبیر به دستور پدرش، حجرالأسود را در جای خود نهاد. این خبر را سهیلی (2) به نقل از زبیربن بکار آورده است.
در تاریخ ازرقی و کتاب فاکهی مطلبی با این مفهوم دیدم که حاجیان کعبه به همراه حمزةبن عبداللَّه بن زبیر، حجرالأسود را در جای خود قرار دادند. نتیجه آن میشود که در باره کسیکه پس از بنای کعبه به وسیله ابنزبیر، حجرالأسود را در جای خود قرار داد، چهار گفته متفاوت نقل شده است.
اما بنای کعبه به وسیله حجّاج نیز مسلّم و مشهور است. ازرقی و دیگران این خبر را نقل کردهاند و خلاصهاش آن است که حجّاج پس از آن که ابنزبیر را محاصره کرد و او را کشت، به عبدالملکبن مروان نوشت که ابنزبیر (در بنای کعبه) آنچه را از آن نبود، به آن افزوده و درِ دیگری برای آن درست کرده است و از وی اجازه خواست که آن را به همان صورتی که در جاهلیت بود، در آورد. عبدالملکبن مروان نیز در پاسخی به او نوشت که درِ غربی را ببندد و افزودههای ابنزبیر در حجر را خراب کند و به همان صورت که بود، باز گرداند. حجاج نیز چنین کرد و دیواری را که در سمت حجر قرار
1- اخبار مکه، ج 1، ص 208
2- الروض الأُنُف، ج 1، ص 228
ص: 194
دارد، بنا کرد و درِ غربیِ بسته در پشت کعبه، در رکن یمانی و زیر پاشنه درِ شرقی را که بنا به گفته ازرقی چهار ذرع و یک وجب است، دیوار گرفت و بقیه را- همانگونه که ابنزبیر ساخته بود- رها کرد.
این بود فشرده مطالب ازرقی در این باره، (1) بنا به گفته ابناثیر، این کارها در سال هفتاد و چهار هجری بوده است. (2) بنا به روایت ذهبی در «العِبَر»، این واقعه در سال هفتاد و سه بوده است، (3) پس از آن عبدالملکبن مروان از کرده خود در مورد کعبه، پشیمان شد و گفت: به خدا سوگند آرزو میکردم که ساخته ابنزبیر را- که بر اساس گفته حارثبن عبداللَّهبن ابیربیعه مخزومی، از طریق عایشه و حدیثی که از پیامبر صلی الله علیه و آله شنید و ابنزبیر در بنای کعبه بر اساس آن اقدام کرده بود- به حال خود رها میکردم و کاری به آن نداشتم.
در نخستین سفر من به قاهره، عبدالرحمانبن احمد مصری به طور شفاهی، مرا در جریان حدیث عایشه قرار داد و گفت: یونسبن ابراهیم عسقلانی از ابوالحسن علیبن حسین بغدادی بهطور شفاهی و او از ابوبکربن زاغونی و نصربن نصر عکبری نقل کرده که از زاغونی، از ابننصر زینبی، از عکبری، از ابوالقاسمبن بسری، از ابوطاهر مخلص، از یحیی، از بکاربن عیینه، از ابوداود طیالسی، از سلیمبن حبّان، از سعیدبن مثنی، از عبداللَّهبن زبیر نقل کرده که گفته است: عایشه خبرم داده که رسول خدا صلی الله علیه و آله به وی فرمود:
اگر قومت تازه از جاهلیت در نیامده بودند، کعبه را ویران و با خاک یکسان میکردم و برای آن یک درِ شرقی و یک درِ غربی قرار میدادم و به اندازه شش ذرع از حجر میگرفتم و به کعبه میافزودم؛ چرا که قریش، به هنگامی که کعبه را ساختند از آن کاستند. (4) روایات در باره اندازهای که قریش از کعبه گرفتند و به حجر افزودند، مختلف است و ما در اخبار مربوط به حجر، بدان خواهیم پرداخت.
1- اخبار مکه، ج 1، ص 210
2- «الکامل فی التاریخ»، ج 3، ص 365
3- «العِبَر فی خبر من غبر»، ج 1، وفیات سنة 73 ه.
4- همچنانکه گفتیم این حدیث را مسلم به پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت داده است.
ص: 195
وضع کعبه پس از بنای ابنزبیر و حَجّاج
تا آنجا که ما آگاهی یافتهایم، هیچیک از خلفا و سلاطین از زمانهای گذشته تا به امروز (1) در ساختمان ابنزبیر و حَجّاج، تغییری ایجاد نکردند، چون اگر تغییری داده بودند، بنا به اهمیت و عظمتی که کعبه دارد، خبرش نقل میشد و پنهان نمیماند. آنچه چند بار پس از ابنزبیر و حجاج، تغییر یافت، ناودانها و درهای آن- به شرحی که خواهد آمد- و نیز برخی ستونهای آن و موارد ضروری که در مرمّت دیوارها، سقف و پلهها و نیز چارچوب درها و سنگهای مرمرین آن بوده که پس از ابنزبیر و حَجّاج در بنای کعبه، ایجاد شده است.
ازرقی نوشته است: ولیدبن عبدالملک نخستین کسی بود که زمین کعبه و نیز دیوارهای آن را با سنگ مرمر پوشانید- او این مطلب را از ابنجریج نقل کرده و میگوید: ابنجُرَیج گوید: ولیدبن عبدالمک در درون کعبه سنگ مرمر قرمز و سبز و سفید به کار گرفت و دیوارهایش را نیز سنگ مرمر کرد و سنگ کف آن را از شام آورد.
ازرقی سپس میافزاید: همه چیز در کعبه، از سنگ مرمر است و این از کارهای ولیدبن عبدالملک است. (2) سلیمانبن عبدالملکبن مروان در پاسخ به درخواست جانشین خود عمربن عبدالعزیز، دوست داشت که بنای کعبه را به همان وضعی برگرداند که ابنزبیر ساخته بود، ولی چیزی که مانع از این کار میشد، این بود که حَجّاج این کار را به دستور پدرش عبدالملکبن مروان انجام داده بود. (3) روایت شده است که رشید و یا جدّ او منصور خلیفه عباسی میخواست آنچه را که حجاج در کعبه ایجاد کرده بود، تغییر دهد و به همان صورت که زبیر بنا کرده بود، باز گرداند، ولی امام مالکبن انس او را از این کار باز داشت و به وی گفت: تو را به خدا قسم میدهم که خانه خدا را بازیچه دست پادشاهان قرار مده. هرکس که در صدد تغییر آن بر
1- منظور تا زمان تألیف این کتاب به وسیله فاسی است؛ یعنی سال 816 ه. ق.
2- اخبار مکه، ج 1، ص 213
3- همان، ص 220
ص: 196
آید، این کار را انجام میدهد و بدین ترتیب هیبت و شوکت آن، از دلها میرود. مالک در این امر، قاعده مشهور و درست «دور ساختن مفاسد مقدّم بر جلب مصالح است» را مورد ملاحظه قرار داد.
در اینجا به بناها و مرمّتهایی میپردازیم که پس از ابنزبیر و حَجّاج در کعبه صورت گرفت و ما از آنها باخبر شدهایم. از جمله آنها، شکافته شدن دیواری است که حَجّاج در جلو و پشت کعبه ساخته بود که مورد مرمّت قرار گرفت. این مطلب را اسحاق بن احمد خزاعی- یکی از کسانی که در تاریخ خود از ازرقی روایت کرده- چنین آورده است:
من خود دیدهام دیواری که حجاج بنا کرده بود، از طرف دیوار قبلی بنا شده از سوی ابنزبیر، مورد مرمّت قرار گرفت و به اندازه نیم انگشت از جلو و عقب از هم باز شده بود که با گچ سفید، مورد ترمیم قرار گرفت. او یادآور شده که شکافته شدن دیوار و مرمّت آن در زمان خود وی صورت گرفت ویا اینکه خرابی آن قبلًا صورت گرفته، ولی- همچنان که گفته، خود ناظر مرمت آن بوده است. واللَّه اعلم.
ازرقی نیز در این مورد مطالبی نزدیک به همین مضمون نقل کرده است. از دیگر تعمیرها و مرمّتها، مرمّتی است که بنا به گفته ازرقی در پشت بام کعبه، صورت گرفت.
وی میگوید: کف پشت بام کعبه کاشیکاری بود و وقتی باران میآمد، چکّه میکرد. بعد از سال دویست، کاشیها را برداشتند و با مرمر پخته و گچ بازسازی کردند.
از دیگر مرمّتهای کعبه (پس از ابنزبیر و حجاج)، به گفته ازرقی، پاشنه درِ پایینی کعبه بود. ازرقی ضمن بیان عمارت مربوط به کعبه در زمان متوکّل عباسی، در سال دویست و چهل یک هجری، میگوید: پاشنه درِ پایینی کعبه، از دو قطعه تخته چوب ساج بود که به مرور زمان ساییده شده بودند، در این حال اسحاقبن سلمه صایغ متولّی عمارت کعبه آنها را در آورد و به جای آن دو، یک قطعه تخته چوب ساج قرار داد و آن را با نقره، (1) پوشش داد.
1- اخبار مکه، ج 1، ص 301
ص: 197
از دیگر تعمیرات صورت گرفته بر در کعبه، دو یا سه پاره سنگ مرمر در دیوارهای کعبه است که اسحاقبن سلمه آنها را (در تاریخ یاد شده) پر کرد و با گچ آنها را دو باره کار گذاشت. این را نیز ازرقی (1) آورده است. مواردی هم بوده که پس از ازرقی صورت گرفته و آن عمارت مسقّف کعبه و پلکانی است که هر دو را در سال پانصد و چهل و دو مرمّت کردند.
دیگر مرمّت سنگهای مرمر آن- به احتمال قوی- در دهه پنجاه (پنجم) از قرن ششم است که از جانب جمالالدین معروف به جواد وزیر، والی موصل صورت گرفت.
و دیگر، کاری است که در سال ششصد و بیست و نُه صورت گرفت، ولی ندانستم که در آن سال، کعبه در معرض چگونه مرمّت یا تعمیری قرار گرفته است و آیا سقف، کف یا دیوارهای آن؛ از جمله مثلًا سنگهای مرمرش، ترمیم و بازسازی شدهاند؟ این تعمیر به وسیله مستنصر عباسی صورت گرفت؛ زیرا در دیوار یمانی کعبه از داخل، سنگنوشته مرمری وجود دارد که بعد از «بسماللَّه ...»، روی آن نوشته شده است: «امام اعظم ابوجعفر منصور مستنصرباللَّه امیرالمؤمنین، دستور عمارت خانه کعبه را صادر فرمود.» وپس از دعا بهجان وی، آمدهاست: «در سال 629».
همچنین باید از تعمیر و مرمّت سنگ مرمر کعبه به فرمان ملک مظفّر، والیِ یمن یاد کرد که به همین علّت نام وی در کعبه روی سنگ مرمری در وسط دیوار غربی چنین آمده است: «بنده نیازمند به رحمت پروردگار یوسف بن عمربن علی بن رسول فرمان داد تا سنگهای مرمرِ خانه خدا نوسازی گردد» و پس از دعا برای او تاریخ شوال سال ششصد و هشتاد، قید شده است.
چسباندن سنگهای مرمری دیوارها که بیم افتادن آنها میرفت نیز در اواخر سال هشتصد و یک یا اوایل سال هشتصد و دو صورت گرفت.
همچنین پشت بام آن، که در نقاط بسیاری (بر اثر فرسودگی)، آب باران به پایین
1- اخبار مکه، ج 1، صص 306 و 307
ص: 198
چکه میکرد نیز ترمیم شد. از جمله محلهایی که آب به آن میرسید و سرازیر شده بود، دیوار شامی و روزنههای ورود نور بود. این موارد پس از کندن سنگهای مرمر و جاگذاری مجدّد یا تعویض آنها، با استفاده از گچ تمام شد. همه روزنهها نیز با گچ مرمّت شد. تخته چوبهای فرسودهای که در قسمت بالایی روزنههای کارگذاشته شده و بخش بالایی دیوارهها روی آنها قرار گرفته بود، نوسازی و تعویض شد و بنای آنها، تجدید گردید. هر چند تخته چوب روزنهای که درست در کنار درِ کعبه قرار دارد، تغییر پیدا نکرد، ولی چوب و تخته زیر سقفی؛ روزنهای که در کنار گوشه غربی قرار داشت، و خراب و فرسوده بود، نیز مورد مرمّت قرار گرفت. روزنه کنار رکن یمانی نیز آسیب دیده بود که برداشته شد و روزنه دیگری جای آن قرار داده شد. پلههای آسیب دیده نیز اصلاح و مرمت شد و خود شاهد اصلاح و بازسازی بسیاری از این موارد بوده و همراه با مرمّتکاران، به پشت بام کعبه رفتم و این در دهه دوم ماه رمضان سال هشتصد و بیست وچهار و در پی باران سیل آسایی بود که در ابتدای دهه، در مکه نازل شد و بر اثر آن از درِ کعبه مانند دهانه مشک، آب بیرون میزد. یکی دیگر از موارد مرمت و بازسازی، در نیمه آخر ذیالحجه، سال هشتصد و بیست و پنج انجام شد و در آن، روزنههای پشت بام کعبه و نیز سنگ مرمر زیر ناودانها باز سازی شد؛ زیرا بر اثر خرابی، آب به زیر آن راه یافته بود. سنگ مرمرهای یاد شده از جا کنده شد و زیر آن تعمیر گردید و باردیگر سنگها کار گذاشته شد.
در همین تاریخ، تخته چوبهایی که در پشت بام کعبه قرار داشت و برای به هم بستن پوشش آن به کار میرفت، و بر اثر مرور زمان پوسیده بود، برداشته شد و چوبهای خوب و محکم و پس از پیوستن بست آهنین به آن، که پوشش بنای کعبه را محکم به خود میگرفت، به جای آن کار گذاشته شد.
مرحله دیگری از مرمتها که در ماه صفر سال هشتصد و بیست و شش انجام شد، تعویض سنگ مرمرهایی بود که در فاصله دیوارهای غربی کعبه با ستونهای کعبه، از جا کنده و خراب شده بود. از این رو پس از اصلاح و مرمّت، به همان صورت قبلی و با استفاده از گچ، کار گذاشته شد. سنگهای مرمر دیگری از دیوارهای کعبه که فرسوده
ص: 199
شده بود نیز مرمّت گردید و به همین مناسبت بر روی لوح مرمرینی که برابر درِ کعبه قرار دارد، نوشتهای قرار داده شد که در آن آمده است: «این بنده محتاج درگاه خداوندی ملک اشرف برسبای (1) با مرمّت سنگهای مرمری این خانه شریف و مطهّر، در سال هشتصد و بیست و شش، به خدای- عزّوجلّ- تقرب جست.» این ملک اشرف، همان والی دیار مصر و شام و حرمین در این تاریخ بوده است.
از دیگر موارد تعمیر، بازسازی ستونی بود که پس از درِ کعبه قرار داشت و دچار اندکی انحراف گردیده و باعث نگرانی شده بود که ما به اتفاق گروهی از قضات مکه و نیز نماینده اعزامی از مصر، برای عمارت مسجدالحرام همراه با تنی چند از بزرگان مکّه و آشنایان به کارهای معماری و بنا، نشستیم و ستون مزبور را بررسی کردیم و دریافتیم که اندکی منحرف شدهاست، خدای را شکرگفتیم (که متوجه آن شدیم) و به صورت راست ودرست درآمد وبه همان صورتیکه درآغاز بود، محکمگردید. امیر و نماینده اعزامی که از او سخن گفتیم، جناب مستطاب مقبل قدیدی ملکی اشرفی، کار اصلاح این ستون روز شنبه شانزدهم صفر سال هشتصد و بیست و شش آغاز شد و مرمّت و بازسازی سنگهای مرمر، طی چند روزی از همان ماه بود.
پس از ابنزبیر و حجّاج، از جمله قسمتهایی که تعویض شد، چارچوب درِ پایینی (کعبه) بود؛ ازرقی مینویسد: (به جای دو لنگهای که پیشتر بود)، یک قطعه از چوب ساج تهیّه گردید. پای این در، اینک از سنگ است که نمیدانیم چه زمان قرار داده شده است.
همچنین موارد بسیاری از این قبیل تعمیر و مرمّت، به دلیل این که پیشینیان ثبت نکردهاند، بر ما پوشیده مانده است. از آن جمله، تعمیرات و مرمّتهایی که در خصوص شاذروان کعبه انجام گرفته، و ما آنچه را دانستهایم در باب بعدی در قسمت مربوط به شاذروان، بیان کردهایم.
بنا بر گفته فاکهی، در مورد ستونها باید گفت که یکی از آنها را عوض کردند؛ وی
1- او سلطان ممالیک در مصر و شام است که در سال 825 به سلطنت نشست و در زمان وی، قبرس فتح شد. او در سال 841 وفات یافت الضوء اللامع، ج 3، ص 8 تا 10.
ص: 200
گوید: ابوعلی الحسنبن مکرم، از عبداللَّهبن بکر نقل کرده که میگوید: پدرم بکربن حبیب گفته است: هنگامیکه ساکن مکه بودم، یکی از ستونهای کعبه، عیب پیدا کرد. آن را در آوردند و ستون دیگری در نظر گرفتند تا به جای آن قرار دهند. جابه جایی به درازا کشید و شب شد و میدانیم کعبه را شبها باز نمیکنند. بنابراین به صورت مایل، ستون جدید را رها کردند تا فردا باز گردند و راستش کنند؛ وقتی فردای آن روز آمدند، دیدند که خود به شکل عمود قرار گرفته و پا برجا شده است.
ازرقی چیزی از این مطلب یاد نکرده و از غیر از فاکهی نیز این مطلب را ندیدهام.
این مطلبی بسیار شگفت انگیز است. خدا خود داند. اگر این گفته صحت داشته باشد، باید آن را از کرامات کعبه به حساب آورد که خداوند بدان عنایت دارد.
در مورد ناودانها، باید گفت که یک ناودان را «شیخ ابوالقاسم رامشت»، صاحب کاروانسرای معروف در مکه (کاروانسرای رامشت) تهیّه دید که پس از مرگش خدمتکار او «مثقال» همراه با تابوت وی در سال پانصد و سی و هفت، آن را آورد و کار گذاشت.
ناودان دیگری را مقتفی، خلیفه عباسی (1) در سال پانصد و چهل و یک، یا چندی بعد به جای ناودان رامشت، کار گذاشت. و نیز ناودانی که ناصر خلیفه عباسی (2) کار گذاشت که هم اکنون نیز در کعبه وجود دارد و نام وی روی آن نوشته شده است؛ آن ناودان قطعه چوبی است که داخل آن را- جایی که آب در آن روان میشود- سرباندود کردهاند و ظاهر آن به گونهای است که گمان میرود با نقره پوشاندهاند.
محلّ جریان آب آن نیز در دهه دوم ماه رمضان سال هشتصد و چهارده، و پس از کندن لوحی که آب از روی آن جریان مییافت، تعمیر شد و لوح مزبور را دوباره به جای خود گذاشتند. طول این ناودان با احتساب قسمتی که در دیوار کعبه قرار دارد، از چهار
1- ابوعبداللَّه حسین المقتفی لأمراللَّهبن المستظهرکه در سال 540 ه. با خلافت وی بیعت شد وتا سالمرگ؛ یعنی 555 ه. به عنوان خلیفه باقی ماند.
2- ابوالعباس احمد ناصرلدیناللَّهبن مستضیء، که در سال 575 با خلافت وی بیعت شد و تا 622 که وفاتیافت، خلیفه بود.
ص: 201
ذرع آهنی، مقدار یک هشتم ذرع یا کمی بیش از آن،- تردید از من است- افزونتر است. آخرین بار که این ناودان سرب اندود شد، سال هفتصد و هشتاد و یک بود.
اما در مورد درها باید گفت که یک در را جمالالدین محمدبن علیبن ابیمنصور وزیر معروف به «جواد» در سال پانصد و پنجاه درست کرد که در سال پانصد و پنجاه و یک، نصب شد و بنا به گفته ابنجبیر (1) به نام خلیفه نیز مزیّن شد که در باره تزیین آن نیز توضیح داده است.
سخن ابناثیر حکایت از آن دارد که خلیفه المقتفی نیز در این سال برای کعبه دری ساخت. وی در اخبار مربوط به سال پانصد و پنجاه و دو میگوید: در این سال خلیفه مقتفی لإمر اللَّه درِ کعبه را از جا کَند و به جای آن درِ نقرهاندودی قرار داد و از درِ اوّلی برای خود تابوتی ساخت که جسدش پس از مرگ در آن گذارده شود. (2) آنچه که ابناثیر در انتساب این در به مقتفی گفته، با سخن ابنجبیر که آن را به جواد نسبت میدهد، تضادی ندارد؛ زیرا جواد آن را به دستور مقتفی ساخت و نام خلیفه را به آن نوشت.
ما از این جهت به این نکته اشاره کردیم که گمان نرود آنها هر کدام جداگانه برای کعبه دری ساختند؛ زیرا بعید است که هر یک به دلیلی؛ یعنی تابوت کردن درِ قبلی برای خود در یک تاریخ برای کعبه در ساخته باشند؛ گفتهاندکه جواد از دری که پیش از او بود، برای خود تابوتی ساخت و جسدش را (پس از مرگ) در آن گذاشتند و به مدینه آوردند، بدیهی است این کار باید با موافقت مقتفی صورت میگرفت که به یقین او (مقتفی) نیز مایل بوده که از آن در برای خود تابوتی درست کند. به همین دلیل است که این کار بنا به نوشته ابناثیر، به مقتفی نسبت داده شده است. واللَّه اعلم.
درِ دیگر، دری است که ملک مظفّر، والی یمن ساخت روی آن صفحاتی از نقره به وزن شصت رطل، اندود کرد که به خاندان شیبه تعلّق گرفت. دیگر، دری است که ملک
1- رحلة ابنجبیر، ص 102
2- «الکامل فی التاریخ»، ج 11، ص 228
ص: 202
ناصر محمد بن قلاوون (1) حاکم مصر آن را درست کرد و پس از کندن باب ملک مظفر در هجدهم ذیقعده سال هفتصد و سی و سه، در کعبه نصب شد و بنا به گفته برزالی، مقدار سی و پنج هزار و سیصد درهم نقره در آن به کار رفته و از چوب اقاقیای سرخ ساخته شده بود.
درِ دیگر، در چوبی بود که در زمان سلطنت فرزند وی ملک ناصر حسن (2) در سال هفتصد و شصت و یک ساخته شد. و از جنس ساج بود و در مکه ساخته شده بود و تا این تاریخ همان در برجاست؛ هرچند در سال هفتصد و هفتاد و شش، آن را در آوردند تا نقرهکاری کنند وبه جایآن یکیاز درهای قدیمی کعبه راگذاشتندکه اکنون در انبار گذاشته شده است و چه بسا همان دری باشد که ملک ناصر محمدبن قلاوون درست کرده بود. پس از نقرهکاری، درِ ساخته شده به وسیله ملک حسن را در تاریخی که پدرم- اعَزَّهاللَّه- به من اطلاع داده و ذکر کردم، کار گذاشتند که البته من گمان میکنم در تاریخ هفتصد و هشتاد و یک بوده است. و اللَّه اعلم.
نام ملک ناصر محمد بن قلاوون در پایین این در و نام نواده او ملک اشرف شعبان بن حسین (3) نیز در یکی از گوشههای در نوشته شده و در گوشه دیگری از آن در، سمتِ راستِ درونی، روی به کعبه، نام ملک مؤید ابیالنصر شیخ، (4) حاکم مصر- نَصَرَهُاللَّه- قید شده است؛ زیرا یکی از خاصان او، در اولین روز ذیحجه سال هشتصد و شانزده به مکه آمد و آن طرف از در را نیازمند نقرهکاری و تزیین دید و آن را
1- او سلطان ممالیک در مصر و شام بودکه چند بار به سلطنت رسید. بارنخست در سال 693 زمانی بودکه نُهسال داشت و به مدت یک سال سه روز کم، سلطنت کرد. پس از آن در سال 698 سلطان شد و تا 708 در این مقام باقی ماند و سرانجام در سال 709 سلطان گردید و تا سال مرگ یعنی 741 ه. در این سلطنت دوام آورد. نک: الدرر الکامنه، ج 4، ص 144 تا 148
2- او سلطنت ممالیک را درسال 748 تاسال 752 ونیز در 755 تا 762 به عهده داشت. نک: الدررالکامنه، ج 2، ص 38 تا 40
3- از سال 764 تا سال قتل یعنی 778 ه. عهدهدار سلطنت بود. نک: بدائع الزهور، ج 1، ق 2، ص 181
4- او سلطان شیخ محمودیاست. ازسال 815 تااوایل سال 824- که وفات یافت- سلطنت کرد. نک: بدائعالزهور، ج 2، ص 60
ص: 203
با نقره تزیین کرد و با طلا پوشش داد و نام ملک مؤید- نصرهاللَّه- را بر آن نوشت. مقدار نقره کار رفته در آنجا- بنا بر خبری که یکی از سازندگان و دست اندرکاران نقرهکاری به من داد- یکصد و نود و اندی درهم بود. عمل نقرهکاری و طلاکاری تا پیش از رفتن به عرفه، در دهه اول ذیحجه، سال هشتصد و شانزده به پایان رسید و نقره کار و طلا کار نیز خوب از عهده کار خود بر آمده بود، خداوند بر شکوه ایشان بیفزاید! نام ملک مظفر حاکم یمن اکنون در روی کلید قفل در کعبه و نیز به گمانم به روی خود قفل نیز وجود دارد، هرچند نوشته آن پاک شده است.
این بخش را با مطالبی در باره اینکه چه کسی نخستین بار برای کعبه در گذاشت، به پایان میبریم. بنا به نوشته زبیربن بکار، اولین کس انوشبن شیثبن آدم علیه السلام بود. او میگوید: محمدبن حسن گفته است که عیسیبن عبداللَّه به نقل از پدرش گفت: انوشبن شیثبن آدم علیه السلام نخستین کسی بود که نخل را به خاک نشاند و برای کعبه در ساخت و تخم را در زمین کاشت. سهیلی نیز همین را گفته است. وی میگوید: انوش که معنای آن صادق (راستگو) است و به عربی «انش» است، اولین کسی است که نخل را بر خاک نشاند و برای کعبه در گذاشت و تخم کاشت. (1) در تاریخ ازرقی روایتی داریم حاکی از اینکه «تُبَّع حِمْیَری» نخستین کسی بود که برای کعبه در گذاشت؛ زیرا طی نقل خبری از ابناسحاق راجع به بنای کعبه به وسیله ابراهیم علیه السلام میگوید: درِ آن را در زمین قرار داده بود تا اینکه تبّع بن اسعد حِمْیری آمد وبرای آن دری (عمودی) ساخت. ازرقی همین مطلب را در جای دیگر نیز آورده است. (2) ولی فاکهی خلاف این را چنین گفته است: احمدبن صالح به نقل از واقدی نقل کرده که: از بالای مکه سیلاب وارد کعبه شد و آن را خراب کرد، جُرهم آن را به صورتی که ابراهیم علیه السلام ساخته بود، بازسازی کردند و برای آن دو (لنگه) در و قفل گذاشتند و با این کار حرمت خانه کعبه را نگاه نداشتند و کارهایی کردند و چیزهایی درست کردند که پیش
1- الروض الأُنُف، ج 1، ص 14
2- اخبار مکه، ج 1، صص 134 و 250
ص: 204
از آن وجود نداشت.
وجه تضاد این گفته فاکهی با آنچه ازرقی بیان کرده، در آن است که به گفته فاکهی جُرهُم برای کعبه در ساختند که همان دو لنگهای است که به آن اشاره شد. زمانی که آنها این کار را انجام دادند، همان زمانِ ولایتِ (قبیله) جُرهم بر مکه بود که پیش از ولایت (قبیله) خزاعه بوده است. ولایت خزاعه نیز قبل از ولایت قریش بوده و دری که تبّع ساخت، به روایت ازرقی- و به گفته فاکهی و دیگران- در زمان قریش بوده است.
برخی نیز مطالبی مخالف با این نظر زبیر و سهیلی- که گفتهاند انوش نخستین کسی بود که تخم را کاشت- ابراز داشتهاند؛ زیرا قطب حلبی یادآور شده که او خود به خط ابوعلی حسنبن اشرف احمدبن قاضی عبدالرحیمبن علی بیسانی دیده است که: نخستین کسی که تخم را کاشت حضرت آدم علیه السلام بوده است. او خود شخم میزد و میکاشت و روایت شده که جو را حوّا و گندم را حضرت آدم علیه السلام کاشت و میگوید: این مطلب را در کتب تاریخ نیز آوردهاند. (1)
1- نک: «تاریخ الرسل و الملوک» طبری، ج 1، ص 128
ص: 205
باب هشتم: ساختار و ابعاد کعبه معظّمه و تغییرات آن
اشاره
مطالب این باب عبارتند از:
ابعاد کعبه معظمه و شاذروان، تزیینها، آویزها، پوششها، عطر افشانی و خدمه مأمور این کار، و نامهای کعبه، و ذکر خبر ویران کردن آن بهوسیله حبشیها وزمان فتح آن در جاهلیت واسلام، بیان جهتِ نمازگزاران از هر سو به کعبه و شناخت سمت و سوی قبله از نقاط مختلف